یادداشتی بر کتاب:
محاکمه
نوشته: فرانتس کافکا
ترجمه: امیر جلال الدین اعلم
برحسب اتفاق کتاب محاکمه را شروع کردم به خواندن وقتی البته از نوع صوتی. در روزهایی که مجبور بودم چندساعتی را در بیمارستان رضوی برای مداوا هر روز وقت بگذارنم. کتاب صوتی راحتترین و دلنشینترین همنشینم بود. از کافکا قبلا مسخ را خوانده بودم. با سبک نوشتنش آشنا بودم. هرچند سالها با اسم این کتاب آشنا بودم ولی فرصت نشده بود. حالا کتاب را خواندهام داستانی است به غایت غریب.
شخصیتِ اصلیِ رمانِ محاکمه، آقای کا.، صبحِ نخستین روزِ سی سالگیاش با دو غریبه در اتاقِ خوابش روبرو میشود که به او اعلام میکنند بازداشت است. اعلامکنندگان طبقِ معمول، مأمورند و معذور و نه تنها در آغاز، بلکه تا پایانِ داستان هم معلوم نمیشود که جرمِ این مشاورِ ارشدِ بانک (یوزف کا.) چیست. در ادامه، آقای کا. به دنبال اثباتِ بیگناهیِ خود درگیرِ ماجراهایی میشود و کمکم پای شخصیتهای دیگر نیز به قصه باز میشود.
زنانِ اغواگر، خویشانِ نگران، مجریان و خدمتگزاران و مدافعانِ قانون، در بافتاری پیچیده و مبهم تظاهر به کمک میکنند. بعضی هیچ ایدهای ندارند که سیستم چگونه کار میکند و بعضی خیال میکنند که میدانند و میتوانند کا. را از عواقبِ گناهی که نمیداند چیست و کِی مرتکب شده برهانند.

چیزی غریبی که در داستان است مشخص نیست که کا به چرمی محکوم شده است اما او هرچند محکوم شده اما از قانون نمیگریزد و سعی میکند از طریق راههای قانونی مشکل را حل کند. در ادامه روند داستان خیلی چیزهای دیگر هم هست که معلوم نیست. آدمها از یک جایی وارد میشوند و ما هیچ اطلاعی از گذشته نداریم. گویی داستان در یک فضای وهم آلود پیش میرود ما هم سر در گم حل ماجرا میشویم. هرچه به ذهن ما میرسد او دنبال میکند اما هیچ دستاوردی برای قهرمان داستان ندارد که ندارد. او در یک سیستم قضایی پیچده و فاسد گیر افتاده است و تلاش هایش فقط به کشف فساد حاک بر سیستم منجر میشود. مثلا معلوم نیست مقامات چه کسانی هستند؟ چه مدارک و شواهدی علیه او وجود دارد؟ فرایند تشخیص گناهکار بودن یا بی گناهی یک فرد چگونه است؟ مجازات در نظر گرفته شده چیست؟ نوع بازداشت و زندانی شدن او هم غریب است.
او بازداشت است اما به زندان نمیرود و برده هم نمی شود. غریبتر اینکه با وجود اینکه به او اتهام زدهاند اما میتواند به سر کار بورد و با دستانش حرف بزند.
اوضاع داده و قاضیها نامشخص و مبهم است. تلاشهای او برای نجاتش ره بجایی نمیبرد از وکیلش نا امید میشود و از خیر وکیل میگذرد و تلاش میکند خودش مشکلش را با دادگاه حل کند.
داستان در صحنهی عجیب و غریب به پایان میرسد اما سوالات زیادی برای خواننده و متهم هنوز باقی است. سوالت بی جواب. قاضی کجاست؟ دادگاه کجاست؟ داستان در واقع معما گونه به پایان میرسد و ما به هیچ کدام از سوالاتمان نمیرسیم اما هم چنان دویت داریم معمای پیش آمده را بازگو نموده و بازروایت کنیم. گویی هر آنچه که میخوانیم بسیاری از آن را خود در راهروهای دادگاه و پشت درهای خیلی از اتاقهای اداری شاهد آنیم. گویی این محاکمه که خیلی غریب است برای همه ما بوقوع میپیوندند و خیلی از مواقع ما متهم و گناهکار میشویم اما نمیدانیم به چه جرمی داریم عقوبت میکشین.
در جامعهای که داستان محاکمه در آن بوقوع میپیوندد کسانی هستند که مردم را زیر نظر دارند و ناگهان شما بازداشت میشوید و در جایی باید به جرم کرده و ناکرده خود اعتراف کنید.
این داستان برای افراد معمولی خوب نیست و قابل درک نخواهد بود. اما برای کتاب خوانهای حرفهای عالی است.
با مهر و دوستی
امیر براتنیا
5 بهمن 1402