گناه فرار

«گناه فرار»

نویسنده: کریستف لئون

✍نویسنده یادداشت: عبدالمطلب برات‌نیا

 

ظهر که به خانه برگشتم، هنوز برق نیامده بود و گرمای خانه هر لحظه بیشتر می‌شد. گرما همیشه حسی خسته‌کننده و سنگین به من می‌دهد. تنها یک‌بار به ذهنم رسید که بخوابم و وقتی برق آمد، بیدار شدم. اینکه چطور در آن گرما خوابم برد، نمی‌دانم؛ لابد خیلی خسته بودم.

بیدار که شدم، برای گذر سریع زمان، کتاب گناه فرار را برداشتم. شروع کردم به خواندن و کتاب را یک‌نفس تا غروب تمام کردم. حالا شب شده و من در پارک، حین گوش دادن به زیارت، این سطور را می‌نویسم.

این کتاب را سال گذشته از نمایشگاه تهران خریده بودم و بعد فهمیدم که برای نوجوانان است. همین باعث شد حال و هوای نوجوانی در من زنده شود و تصمیم بگیرم بخوانمش. حالا، به‌خاطر خوب بودنش، دوست دارم آن را به شما معرفی کنم.

شاید برای شما هم پیش آمده باشد که کاری نادرست انجام داده باشید و بعد، گرفتار عذاب وجدان و احساس گناه شده باشید. گناه فرار دقیقاً به همین موضوع می‌پردازد.

این رمان، نوشته‌ی کریستف لئون (Christophe Léon)، داستان پسری را روایت می‌کند که شاهد فرار پدرش از صحنه‌ی یک تصادف است؛ حادثه‌ای که تأثیری عمیق بر زندگی او می‌گذارد. روایت کتاب از زبان دو پسر پیش می‌رود: یکی پسر مردی که مقصر تصادف است و دیگری پسر زنی که در آن حادثه مصدوم شده است.

ماجرا از شبی آغاز می‌شود که پدری عجول، زنی را در جاده زیر می‌گیرد و به‌جای توقف، می‌گریزد. کیلومترها دورتر، اتومبیلش را آتش می‌زند تا همه‌چیز را فراموش کند. اما پسرش، که شاهد ماجرا بوده، هرگز فراموش نمی‌کند. او تلاش می‌کند پدرش را وادار به اعتراف کند، اما موفق نمی‌شود و از همان لحظه، رابطه‌ی میان آن دو دگرگون می‌شود. پسر برای رهایی از بار گناه، نقشه‌ای می‌کشد: با پسر زن مصدوم دوست می‌شود و به دیدن زن می‌رود، وقتی می‌فهمد که او هنوز زنده است.

برشی از کتاب:

بالا بردنش را ندیدم، اما برعکس خواباندنش را حس کردم. کشیده‌ای که همیشه به یاد خواهم داشت. سکوتی را که داخل ماشین حکم‌فرماست مزه‌مزه می‌کنم. تا یک لحظه پیش عین زغال گر گرفته بودم؛ اما حالا آرامم، مثل دریای روغن… آرامشم شکوه‌مندانه است. راستش خودم هم تعجب می‌کنم. می‌دانم که بازی را برده‌ام. این سیلی برای من یک جور پیروزی به حساب می‌آید. حالا رئیس منم…

«گناه فرار» با نثری روان و داستانی پرکشش، به‌خوبی به لایه‌های روانشناختی احساس گناه در یک نوجوان می‌پردازد؛ احساسی که می‌تواند سرنوشت او و اطرافیانش را برای همیشه تغییر دهد.

📌بزرگترها اینطوری هستند. اگر تمام زندگی شما را از الف تا یه کنترل نکنند احساس می‌کنند کلاه سرشان رفته است. فکر می‌کنند فرزندانشان چیزی است که آنها مالکش هستند. این کار را نکن. اون کار را بکن. کجا میری؟ از کجا میای؟

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *