مرگ ایوان ایلیچ

مرگ ایوان ایلیچ، لئو تولستوی، ترجمه صالح حسینی

مواجه با مرگ شاید سخت ترین رخداد زندگی هر فرد باشد. انسان از مرگ خویش آگاه است اما به زندگی علاقه‌مندتر است. مدت‌ها بود که دیگر کتاب صوتی گوش نمی‌کردم. رابطه من و کتاب صوتی بر می‌گردد به چندین سال زمانی که من با استاد توکلی‌کیا آشنا شدم. ایشان انتخاب‌های زیبایی در مورد خواندن کتاب داشتند و همیشه کتاب‌های خوبی را به من معرفی می‌کردند. حالا مدت‌هاست که رابطه دوستی ما کم‌رنگ شده و فرصت حضور از بنده گرفته شده اما یاد و خاطر ایشان برای من خیلی عزیز است تا زنده باشم همیشه در قلب من حضور دارند. برای ایشان هرجا که هستند بهترین‌ها را آرزو می‌کنم.

هفته قبل دوباره رفتم سراغ کتاب‌های صوتی. از کتابخانه صوتی خودم کتاب مرگ ایوان الیچ را انتخاب کردم. چهار فایل صوتی داشت و در سه روز پیاده روی تمام شد. نمی‌دانم شما مراحل مرگ کسی یا کسانی را دیده‌اید یا نه؟ مرگ آرام آرام می‌آید. گاهی سریع و برق آسا. دیدن حضور آرام مرگ دلهره عجیبی بر تن فرد می‌اندازد. گاهی باورش سخت است. اما مرگ قوی است و هر فردی را با خود می‌برد. خدا کند این نوع دیدن‌ها در زندگی آدم کم باشد ولی حقیقت این است که هست. همه ما چه موفق و چه ناموفق. چه غنی و چه فقیر به نقطه دیدار با مرگ خواهیم رسید. یا شاهد مرگ عزیزانمان خواهیم بود. در صورت سخت و جانکاه است.

من در دو مرحله از زندگی شاهد این فرآیند از لحظه شروع تا پایان بودم. آنقدر سخت که هیچ وقت این تصاویر از ذهنم پاک نشد که نشد هر لحظه با من بود و هست. اولین مرگ را با پدر بزرگم تجربه کردیم. مردی در سال 94 سالگی آرام آرام بیمار شد و ما و دانش پزشکی آن سال‌ها دهه هفتاد هرچه کرد نتوانست بیشتر ازدو سال او را زنده نگهدارد. شب سیزده بدر سالی که مجبور شدم پدر بزرگ را برسانم بیمارستان هنوز یادم هست. دکتر جراح گفت: اگر عملی کنیم یک ماه زنده می‌ماند و اگر نکنیم یکی دو روز دیگر می‌میرد. بابا ماموریت بود و من برگه رضایت نامه را امضاء کردم تا شاید پدر بزرگ یک ماه بیشر زنده بماند و آخرش حرف دکتر شد و پدر بزرگ دقیق روز 11 اردیبهشت سال 70 به ما خداحافظی کرد و از جهان ما به عالم سایه‌ها سفر کرد.

و دومی مرگ پدرم بود. مردی که در سن 74 سالگی در سکوت تمام و در تنهایی جهان را ترک کرد. بابا وقتی سالم بود هر وقت دردهایش زیاد می‌شد می‌گفت: دارم می‌میرم. و من همیشه از این حرف بابا می‌خندیدم و بهش می‌گفت: بابا جان نمی‌میری. خوب می‌شی. اما وقتی مریض شد دیگر نگفت من دارم می‌میرم و فقط نگه می‌کرد. بدون هیچ حرفی. گاهی دستم را می‌گرفت و فشار می‌داد. گاهی دستش را می‌گرفتم و حضورش را حس می‌کردم. گاهی به سر و وضع ظاهری بابا می‌رسیدیم. مرتبش می‌کردیم. می‌نشاندیم روی مبل او با تنها ما را تماشا می‌کرد. هیچ نمی‌گفت.

کتاب ایوان ایلیچ را وقتی گوش می‌کردم یاد خیلی از آدم‌هایی افتادم که در اثر بیماری از دنیا رفتند ولی در تمام طول بیماریشان جنگیدند تا بمانند ولی نشد. دوستی عزیزی داشتم به نام حجت. همیشه آرزو و رویایش رسیدن به بازنشستگی بود و رفتن و درست کردن ویلایی برای خودش. درست یک سال مانده به بازنشستگی ناگهان مریض شد و در بیمارستان بستری شد. روزیکه به ملاقاتش رفتم بیماریش را قبول کرده بود. به ما گفت: بدترین نوعش را گفته‌ام. اما تا آخرین روزها امید داشت که این سری داروها را استفاده کنم خوب می‌شوم. آخرین بار توی دفتر کار با همدیگر خداحافظی کردیم و او رفت. زودتر از موعد بازنشسته شد و هیچوقت  آرزوی ساخت ویلا را نتوانست محقق کند. و بسیار آدم‌های دیگر و مجال نوشتن نیست.

اینها را نوشتم تا درباره کتاب چیزی بنویسم ولی بهتر دیدم اگر دوست دارید در مورد کتاب بیشتر بدانید. متن زیر را که من از سایت ویکپدیا انتخاب کرده‌ام را مطالعه کنید. این کتاب برای ادم‌های زیر پنجاه سال خوب نیست. زندگی در نیم قرن اول زندگی چیز دیگری است و در نیمه دوم چیز دیگر. شما را به خواندن این متن دعوت می‌کنم.

مرگ ایوان ایلیچ به روسی: Смерть Ивана Ильича) نام رمانی به زبان روسی نوشته لئو تولستوی، نویسنده اهل روسیه در سال ۱۸۸۶ میلادی است. این رمان به زبان روسی نوشته شده‌است و داستان آن در روسیه سده ۱۹ میلادی اتفاق می‌افتد.

داستان

ایوان ایلیچ، شخصیت اصلی داستان تولستوی، شخصی موفق در زندگی روزمره و کاری است، ولی در زندگی شخصی دچار مشکلاتی است. البته این مشکلات به نوعی متأثر از موفقیت‌های کاری وی است. او بنا به دلایلی که در کتاب ذکر شده، دچار یک بیماری سخت‌درمان می‌شود. تولستوی در این کتاب از تمام قدرت خود برای به تصویر کشیدن روحیات و احساسات یک بیمار سخت‌درمان استفاده می‌کند. او روحیات چنین بیماری را از لحظهٔ آگاه شدنش از بیماری تا لحظه خاموشی یا مرگ به پنج مرحله تقسیم می‌کند. این مراحل پنج‌گانه عبارتند از: ۱-عدم پذیرش یا انکار ۲-خشم ۳-معامله ۴ -افسردگی و ۵-پذیرش. تولستوی همه این مراحل را به‌دقت مورد بررسی قرار می‌دهد. از جمله توضیحات مختصری که در این ۵ مرحله ذکر شده، می‌توان به موارد ذیل اشاره کرد:

  • مرحله انکار: تنها به مراحل اولیه یا رویارویی با بیماری محدود نمی‌شود، این مرحله با حرف‌های پزشک معالج آغاز می‌شود. او از انکار یا عدم پذیرش به عنوان نوعی تسکین یا درمان استفاده می‌کند.
  • مرحله خشم: در این مرحله، بیمار دیگران را مقصر بیماری خود می‌داند. در داستان، ایوان ایلیچ ناراحتی خود را با آزار همسر و دیگر اطرافیان تسکین می‌دهد. او چنین می‌اندیشد که گویی او بیمار شده تا دیگران سالم بمانند.
  • مرحله معامله: از بین مراحل پنج‌گانه این مرحله کوتاه‌ترین مرحله‌است. بیمار با خود صحبت‌هایی مانند: «ای خدا اگر فقط یک سال به من مهلت بدهی قول می‌دهم که مسیحی بشوم» و… سعی در به تأخیر انداختن زمان مرگ دارد.
  • مرحله افسردگی: در این مرحله بیمار به عزای فرصت‌های از دست رفته می‌نشیند، در این مرحله بیمار نیاز به تاریکی و تنهایی دارد و در این تاریکی و تنهایی، خیال همه چیز را در سر می‌پروراند.
  • مرحله پذیرش: مرحلهٔ پذیرش، آخرین مرحلهٔ یک بیمار که تهی از احساسات می‌شود، است. در این مرحله گویی درد از میان رفته‌است. در این مرحله، سکوت پرمعناترین شکل ارتباط است. در این مرحله، فشار دادن دست دوست، نگاهی سنگین و… پرمعناترین معانی را از ژرفای یک بیمار در حال مرگ به‌خواننده منتقل می‌کند.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *