ابان، سابانا، داوید

ابان، سابانا، داوید نویسنده: مارگریت دوراس مترجم: قاسم روبین

سرانجام در اولین شب سر پاییزی تمامش کردم. خواندنش خیلی طول کشید. شاید خیلی کتاب سرد و بی‌رح بود. دلهره آور بود. در یک شب ماجرا اتفاق می‌افتاد. در یک فضای بسته و در خانه‌ای لخت. رو به جنگل و جاده. چند آدم با همدیگر حرف می‌زنند و قرار است کسی بیاید و آنها قرار است کاری بکنند. یک نفر اسلحه دارد. وسط اتاق روی صندلی نشسته و خوابیده. گاهی بیدار می‌شود چند کلام حرف می‌زند و دوباره می‌خوابید. تا خود صبح حرف می‌زنند. قصه از غروب روز قبل تا طلوع روز بعد ادامه دارد. الان که دارم می‌نویسم شاید برداشت من از داستان درست نباشد. شاید هم کتاب خوب ترجمه نشده یا خوب ترجمه شده و چون سانسور شده چیزی از کتاب نیست.

این رمان به شکل نمایشنامه نوشته شده است، آدم‌های بی‌خاصیتی که دور هم جمع شده‌اند و منتظر دستوری هستند؛ گویی خودشان چیزی نمی‌فهمند ولی تمام وقت حرف می‌زنند. داستان کند و کشدار است، آنقدر کشدار که آدم از خواندن و دنبال کردن داستان بی‌خیال می‌شود. این چند خط را نوشتم که بدانم توی ذهنم از این کتاب چه چیزی در ذهنم مانده است.

در مورد خلاصه داستان کتاب چنین نوشته شده بود:

«یک شب دیروقت، داوید و سابانا، دو کمونیست، به یک خانه روستایی می‌رسند که در آنجا با آبان ملاقات کنند. آبان همان مردی‌ست که آن‌ها مأموریت یافته‌اند از او مراقبت کنند و نهایتاً به خاطر تخلفاتش او را بکشند. مرد چهارمی (که نیز آبان نام دارد) می‌رسد، و در طول شب این چهار شخصیت درباره‌ی درک، سرمایه‌داری، خشونت، انقلاب و سگ‌ها بحث می‌کنند. و یک اسلحه در خانه موجب نگرانی افراد در صحنه می‌شود.»

در جایی دیگر چنین نوشته شده: « مارگریت دوراس در کتاب ابان وانا داوید شیوه تازه‌ای در عرصه رمان نویسی آزموده و رونق تازه‌ای به نثر فرانسوی بخشیده است نثر دوراس با بیانی شرده و ابهامی شاعرانه خواننده را درگیر می‌کند زبانش عریان و بی‌فا بی‌واسطه است و واژگان اثرش با دقت و وسواس انتخاب شده است.

سنت شکنی و پرداختن به موضوع‌های غیر متعارف به شیوه‌ای غیر معمول و نوگرایانه را می‌توان ویژگی اصلی این کتاب دانست او اگرچه هیچگاه‌ی زنانه هیچگاه یک فمینیست برجسته نبود نوشته‌اش افراد و مکان‌ها را با زبان و نگاهی زنانه به هم وصل کرد بخش‌هایی از کتاب: «شب فرا می‌رسد همراه سرما در جاده سفید از یخ ن و مردی جوان مانده در راه به خانه کنار راه نگاه می‌کنم خانه لخت است هم از بیرون هم از تو هنوز هیچ چراغی توی خانه روشن نیست در پس پنجره مردی بلند قد و باریک با موهای سفید روی شقیقه چشم به جاده دوخته است. تاریکی بیشتر می‌شود همراه سرما زن و مرد مقابل خانه ایستادند گاهی به اطراف می‌اندازند جاده تاریک است جاده خالیست آسمان انتهای جاده تیره است پیداست که منتظر چیزی نیستند.»

در سامانه «بهخوان» نوشته بودند: « اگر به خواندن عاشقانه‌های نامتعارف علاقه دارید، کتاب‌های دوراس را از دست ندهید. کتاب‌های او گستره‌ی وسیع ژانرهای ادبی را در بر می‌گیرد: رمان، داستان کوتاه، نمایش‌نامه و… . دوراس جوایز بسیاری هم به دست آورده، از جمله جایزه‌ی ادبی کنگور برای رمان عاشق. سنت‌شکنی و پرداختن به موضوع‌های نامعمول، پرداخت نوگرایانه و استفاده از زبان و سبکی نو در ادبیات فرانسه باعث شده تا منتقدان به شیوه‌ی او «روش دوراسی» بگویند.»خلاصه کنم کتاب‌های این نویسنده دارای سبک خاص است. موضوعات زیادی را در نوشته‌هایش مطرح می‌کند. من از خواندن این کتاب به اندازه دو کتاب دیگر لذت نبردم. شاید اگر روزی وقت کردم دوباره خواهم خواند ولی فکر نکنم چون خیلی کتاب هست که نخوانده‌ام. جلد این کتاب هم مثل کتاب قبلی با عکسی از خود ماگریت دوراس طراحی شده که به نظرم جالب آمد. دقت کنید یک نکته دیگه هم لازم است بنویسم تازه رفتم پشت جلد را خواندم دیدم بد نبود اول پشت جلد را با دقت می‌خواندم شاید ماجرا را بهتر می‌فهمیدم. شما اگر خواستید بهتر است این‌ها را بخوانید بعد کتاب را. « King of Queen:«قصه‌ام را بر سطح سفید کاغذ می‌نویسم. همان مستطیل سفید مرگ نقل شده بر لباس اسرا.» و قصه‌ی کتاب روایتی است از آدم‌های جان به در برده از اردوگاه‌های آلمان و حالا در فردای آشوویتس گرفتار حضار حصار تنگ کمونیسم روسی. گرینگوی کتاب سایه شوم غولی‌ست که سودای سرمایه در سر دارد، و در پی تسخیر هستی رفقای دیروز. سابانای کتاب محروم از میل و مهر، همراه دیگران، همه بقایای اردوگاه‌اند، با فردیتی سرکوب شده، گرفتار سرگشتگیِ حاصل از رنج و دشواریِ زیستن.

امیر برات نیا

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *