. آلنده روایت یک زندگی
آلنده روایت یک زندگی نویسنده: فرناندو آلگریا ترجمه: محسن اشرفی
عبدالمطلب براتنیا
روزی که این کتاب را برای خرید انتخاب کردم فکر میکردم کتابی است در مورد زندگی آلنده. منظورم این است که کتاب زندگینامه است. وقتی کتاب را برداشتم تا بخوانم تازه متوجه شدم که این کتاب یک رمان است از زندگی آلنده. نمیدانم شما چقدر آلنده را میشناسید یا چقدر با کشور شیلی آشنایی دارید؟ از نظر جغرافیایی من با این کشور باریک در قاره آمریکای جنوبی آشنایی داشتم. نام آلنده را زیاد شنیده بودم هم چنین نام پینوشه. کسی که علیه آلنده کودتا کرده بود و حکومت مردمی او را سرنگون کرده بود. اینها را جسته گریخته خوانده بودم. اگر اشتباه نکنم فیلم سینمایی از این کودتا هم سالها پیش دیده بودم. زندگی آلنده از این جهت مهم است که کودتا با همکاری امریکا انجام شد. اگر سری به گوگل بزنید و جستجو کنید متوجه میشوید که فیلمهای زیادی در مورد این کودتا ساخته شده است.
کتاب را فرناندو نوشته است آنهم بنا به درخواست خود آلنده. این یعنی مطالب کتاب به حقیقت بسیار نزدیک است. چون به شکل رمان نوشته شده است باید عرض کنم که کسانیکه علاقهای به رمان ندارند برایشان جالب نخواهد بود اما اگر به مسایل آمریکای لاتین و مسایل سیاسی و نحوه دخالت آمریکا در سایر کشورها علاقمند هستید خواندن این کتاب را از دست ندهید. در این کتاب ما با زندگی خانوادگی و شخصی آلنده از زمان کودکی تا آخرین لحظات عمر او که در کاخ ریاست جمهوری شیلی رقم میخورد آشنا میشویم. در آخرین لحظات کتاب چنین میخوانیم: «صدایی ضبط شده، با او سخن میگوید : هواپیمایی برای شما و خانوادهتان آماده کردهاند. استعفا بدهید و بروید٬ یا بروید و استعفا بدهید. فرقی نمیکند. کاخ ریاست جمهوری بمباران خواهد شد. آلنده صدا و کلمات را به یاد میآورد. آنها را سالهای پیش شنیدهبود. سی وسه سال گذشته٬ و او هنوز به یاد دارد. دون پدرو سردا پاسخ آن را داده بود : شما خائنها نمیدانید شرافت یعنی چه. فقط میتوانید مرده مرا از اینجا خارج کنید».
نکته جالب این سقوط و این کودتا در روز 11 سپتامبر است. روزی که چند سال پیش برجهای دوقلو فرو ریخت. آنچه در روز 11 سپامبر در شیلی و در کاخ ریاست جمهوری این کشور رخ داد سبب شده است تا مستندنگاران زیادی در باره این حادثه تارخی مطلب بنویسند. در میان این نویسندگان آلگریا به دلیل اینکه به آلنده نزدیکتر بوده مستندات و حرفهایش دقیقتر است. او در کتاب از ذکر هیچ یک از وقایعی که بر آلنده گذشته است چشم پوشی نکرده است.
دوران زندگی آلنده دوران خشونت و درگیری و خونریزی و وحشت بوده است. ما در جای جای این کتاب با آلنده و تلاشهایش برای پیشرفت و رسیدن به موفقیت همراه میشویم. در این کتاب میخوانیم که چگونه آلنده به کمک طبقات متوسط و کارگران شیلیایی شتافت و به آنها کمک کرد تا به درجاتی از قدرت سیاسی و مالی دست یابند. او راهی را پیش روی ملل آمریکای لاتین قرار داد که به سوی رهایی از بیعدالتی ساخته شده بود.
هر چند در این کتاب زندگی آلنده به صورت رمان نوشته شده است اما آلگریا در آن بدون هیچگونه قضاوت مشخص و یا جهتداری به ادای دین خود در نشان دادن چهره واقعی سالوادور آلنده٬ مرد خستگیناپذیر سرزمین شیلی پرداخته است. نثر ساده و دلچسبی که در بطن کتاب جاریست به مدد برگردان صادقانه محسن اشرفی کتاب را خواننده جذاب نموده است.
وقتی آلنده پس از چندین بار شرکت در انتخابات ریاست جمهوری به قدرت دست مییابد و به عنوان منتخب مردم وارد کاخ ریاست جمهوری میشود میگوید: «من آدمی هستم با تمام نقاط ضعف و ناتوانیهای یک فرد عادی بشری و همان گونه که در گذشته قادر بودم ناکامیها و شکستها را بپذیرم٬ حالا بدون هر گونه ملاحظه یا کینهجویی پیروزی را قبول میکنم. این پیروزی به هیچ عنوان یک پیروزی شخصی نیست. تنها آرزوی من این است که رئیس جمهور و رفیق شما باشم و برای سازندگی خاک شیلی تلاش کنم».
برای من چند مورد از زندگی آلنده جالب بود؛ اولین اینکه زنان کارگر اجتماعی برای تأمین هزینههای انتخاباتی او حاضر میشوند نمایشی اجرا کنند و درامد حاصل از تن فروشی خود را برای به قدرت رسیدن او بدهند. دیگر اینکه روابط دوستانه او به دو شخصیت یکی انقلابی چه گوارا و دیگر یک شاعر شناخته شده در کشور پابلو نروادا است. در باره نظر آلنده در مورد چه گورا در کتاب امده است: «آلنده آرزو میکرد همانند این پزشک جوان میبود کسی مانند این رزمجوی رؤیایی که موفقیت شغلی خانواده و قفس طلایی خود را رها ساخت و رفت تا در شهرها و کوههای آمریکای لاتین بجنگد. دلش میخواست چمدانهایش را بسته و به کوبا و یا ویتنام برود. روزی که خبر مرگ چه را شنید با غمی پنهان در صحن سنا فریاد زد باید جسد چه را به وی تحویل دهند و به نام انقلابیون شیلی و آمریکای لاتین روی دست به کوبا ببرند.»
نرودا از آلنده اینچنین یاد میکند: «ما به زودی صاحب رئیس جمهوری خواهیم شد که مردمش او را دوست دارند رئیس جمهوری که نمیداند چگونه باید حکومت کرد زیرا که روح سالم و بزرگش که از کینهتوزی و بدخواهی آسیب ندیده، به او اجازه حکومت کردن نمیدهد. او کسی است که به عدالت به عنوان شرایط طبیعی زندگانی انسانی میاندیشد، نه پاراگرافی در متن قانون اساسی.»
آلنده رئیس جمهوری که برای آرمانهایش و برای آرمان مردمش تا آخر ایستاد و تسلیم نشد او با مردم کشور این گونه وداع میکند:: «مسلماً رادیو ماگالانز از کار خواهد افتاد و ساکت خواهد شد. اهمیتی ندارد زیرا بازهم صدای مرا خواهید شنید. همواره در کنار شما خواهم بود و حداقل در خاطره شما انسانی ارزشمند خواهم بود که به کشورش وفادار ماند. جنایت و سرکوب تاریخ را متوقف نخواهد ساخت. ممکن است که ما از بین برویم٬ اما فردا هنوز هم به مردم و کارگران تعلق خواهد داشت. زنده باد شیلی زنده باد مردم… این آخرین کلمات من است و زمانی آنها را می گویم که میدانم قربانی شدن عبث نخواهد بود و حداقل تنبیه و سرزنشی اخلاقی نصیب دزدان٬ نامردان و خائنین میشود.».
همیشه در تاریخ هر کشوری عدهای هستند که به کشورشان خدمت میکنند و عدهای هم هستند که به کشورشان خیانت. این ما هستیم که به خواندن تاریخ و مستندات درست قادر خواهیم بود در مورد خادمان و خائنین کشورمان قضاوت کنیم. تنها با خواندن درست تاریخ است که مشخص میشود چه کسانی به کشور خدمت کردند حتی اگر انها در دل تاریخ کشته شده باشند و یا در اثر کودتایی از قدرت کنار گذاشته شده باشند. به روایتهای ساده نباید دل خوش کرد و باید برای درک بهتر ادمهای اثر گذار به دل و. درون ادمها رفت و این کلمات هستند که قادرند ما را به این آگاهی برسانند.