اتاق جیکب، نوشته: ویرجینیا وولف، ترجمه: سهیل سمی
ویرجینیا وولف را از سالها پیش میشناختم از دوره کارشناسی مترجمی زبان انگلیسی. با سبک سیال ذهن از همان سالها آشنا شدم و در همان سالها از فاکنر کتاب حریم را خریدم و خواندم. چند مرتبه. زیاد چیزی دستگیرم نشد. مدتها بیخیال این سبک نوشتن و خواندن شدم. بعدها بازهم رفتم سراغ فاکنر و کتاب دیگری خواندم. بهتر شد و کمی بیشتر فهمیدم.
روزی پس از سالیان سال رفتم سراغ خواندنی از ویرجینیا وولف؛ رمان نویس، منتقد و فمینیست انگلیسی. او از پیشگامان شیوهی نگارش جریان سیال ذهن است. از دوره کارشناسی دوست داشتم حداقل یکی از آثار این نویسنده را بخوانم. پارسال قسمت شد که کتابی از این نویسنده بخرم. همین کتاب را. چند صفحهای از کتاب را خواندم و بعد رهایش کردم به حال خودش. نتوانستم با متن ارتباط برقرار کنم. اینبار رفتم زندگینامه او را خواندم، وقتی فهمیدم خودش به زندگیاش پایان دادهاست متاثر شدم. برای خواندن این رمان کمی درباره نویسنده و سبک نوشتناش مطالعه کردم.
خیلی طول کشید تا کتاب تمام شد اما بالاخره تمامش کردم. راستش نمیتوانم مطلب خاصی درباره این کتاب بنویسم. اما اگر از من بپرسید که ارزش خواندن دارد یا نه؟ و یا اینکه چه چیزی باعث شد پس از اینکه یکبار از خواندنش منصرف شدم دوباره خواندمش؟ میتوانم بگویم: شاعرانهگی موجود در متن. حضور بیحضور شخصیت اصلی. اینکه از همان اول میدانی جیکب نیست، مرده است اما به نوعی حضور دارد و این حضور بیحضورش و توصیفهای شاعرانه نویسنده از موقعیت و برخی از رخدادها سبب شد که این کتاب سخت خوان را تا انتها هرچند طولانی بخوانم.
اگر واقعا به سبک رمانهای سیال ذهن علاقهمند هستید حتمان بخوانید؛ اگر این نوع سبک را نمیپسندید و یا برقراری ارتباط با این نوع سبک برایتان سخت است سراغ این کتاب نروید. در ادامه دوست دارم کمی در حد خودم و آنچه که از متن دریافت کردهام برایتان بنویسم.
جیکب جوانی علاقهمند و شیفته تمدن یونان باستان و به خصوص افلاطون است. روایت داستان از زبان زنانی که با جیکب روابطی دارند بیان میشود. زنانی مانند کلارا دورانت که از طبقه میانی جامعه است، زنانی سرخورده از زندگی، زنانی غمگین و آگاه به مسایل و گاهی عاشق و شیدا.
جیکب دلبسته هنر و ادبیات است اما نه ادبیات روز. او حقیقت را در مطالعه آثار ویرژیل و افلاطون میداند. بخش قابل توجهی از رمان از روایت بحثها و مجادلات مردان جوان دیگر با حیکب است. بحث عمدهی این مردان جوان و امیدوار بر سر چیستی/هستی، ارزش نویسندگان، تفاوت سلیقه آنها در انتخاب مردان بزرگ، آینده خویش و برحق بودن تمدن مدرن یا کهن است. خانم فلندرز مادر جیکب دلتنگ پسر خود است.
اتاق جیکب داستان زندگی پازل گونه مردیست که از بیرون و از زبان دیگران روایت میشود و شما باید بتوانید این پازل را در ذهن خود جورش کند. داستان با این جمله شروع میشود: «بتی فلندرز پاشنههایش را بیشتر در ماسهها فرو کرد و نوشت: «پس دیگر راهی جز رفتن نبود.»
من نتوانستم این پازل را کامل درک کنم بخشهای از آن را فهمیدم و بخشهای دیگرش را نه. کتاب اتاق جیکب بازهم برایم برای خواندن جذاب است برای کشف این پازل. برای چالش ذهنی که این روزها سردرگم و حیران است و نه خویش را می شناسد و نه راه را و کسی را همراه دارد.
1 مرداد 1401