دختر رهبر سیرک نوشته: یوستین گوردر ترجمه شقایق قندهاری
این نویسنده را چندین سال است می شناسم. منظورم این است که با نام این است که نام این نویسنده را قبلا دیده بودم. از کتاب مشهورش دنیایصوفی. چند ماه قبل قصر غورباغهها را خواندم. این کتاب 279 صفحه دارد. برنامه کتاب خواندن من روزی 20 صفحه هست و معمولا سراغ کتاب هایی می رم که بیش از 200 صفحه نباشند تا بتوانم هر 10 روز یک کتاب بخوانم. برای همین برای اینکه این کتاب را زود بخوانم سهمیه 50 صفحه ای در نظر گرفتم اما نشد. امروز وقتی دیدم هوا بارانی است و باران می بارد اول هوس کردم که از رختخواب بیرون نیاییم و تا 10 صبح خوابیدم. کاردیگری که کردم امروز نه به پیام هایم جواب دادم و نه به شبکه های اجتماعی سر زدم. تصمیم گرفتم تا کتاب تمام نشده بی خیال همه چیز بشوم.
راستش اول کتاب خیلی از ماجرای کتاب خوشم نیامد اما رفته رفته سیر داستان و حرفی که نویسنده می خواست بگوید را از خلال حرف هایش کشف کردم. بعد از این کشف مشتاق شدم که کتاب را تمام کنم. برای اینکه خلاصه کتاب را بگویم آنرا به نقل قول بیان می کنم. از سایت کتابیسم:
شخصیت اصلی و راوی این داستان فردی به نام پیتر است، او ماجرای زندگی خود را تعریف میکند. پیترکودکی خود را در حالی پشت سر میگذارد که علائم بلوغ زودرس را نشان میدهد. وی قدرت تخیل فوقالعاده قوی دارد، به نحوی که بعضا قادر نیست بین عالم واقعی و خیالات خود تمایزی قائل شود. پیتر تعداد بیشماری طرح داستانی و ایده عالی در ذهن دارد ولی از طرفی تمایلی به نویسنده شدن ندارد بنابراین تصمیم میگیرد ایدههای خود را به سایر نویسندگان بفروشد تا آنها به خواستهی خود یعنی خلق اثر ادبی باارزش برسند و خودش نیز از این راه امرار معاش کند. پس از گذشت چند سال که پیتر به کار عجیب خود اشتغال دارد متوجه میشود که دیگران نسبت به وجود یک شبکهی کلاهبرداری داستاننویسی در سراسر دنیا مشکوک شدهاند و او آینده شغلی و جانش را در خطر جدی میبیند.
اما چیزی که من را جذب کتاب کرد حرف های فلسفی نویسنده و این تعریف هایی که می کنند نبود. جذابیت کتاب برای من از این جهت بود که بسیاری از ادم ها رازهایی برای خودشان دارند. بسیاری از ادم ها چون نمی نویسند بسیاری ازرازها سر به مهر می ماند و کسی خبر دار نمی شود اما شخصیت داستان زمانی که می بیند ممکن است همه چیز لو برود تصمیم می گیرد شجاعانه با خودش و کارهایش روبرو شود و همه چیز را بیان کند و بنویسد. این شجاعت و این صداقت از همه کس بر نمیاد. با خودم فکر می کنم کاش همه حاکمان و سیاستمدارن و قضات و علما این شجاعت را می داشتند مه به خودشان هم خلوت راست بگویند وآنچه کرده اند را بازگو کنند.
یک چیز جدید هم از این کتاب در ذهنم مانداگار شد. سال های خیلی دور تفسیر سوره عنکبوت را تدریس می کردم. چیزی زیادی در ذهنم باقی نمانده است اما مهم ترین نکته ای از آن تفسیرها در ذهنم مانده این است که عنکبوت خانه می سازد اما خانه ای که بسیار ناپایدار است. در این شخصیت اصلی داستان نام مستعاری دارد به نام عنکبوت. عنکبوت این کتاب با آن عنکبوتی که در ذهن من مانده یک تفاوت اساسی دارد. این عنکبوت همه چیز را از خودش دارد. از وجودش از درونش. به هیچ کسی وابسته نیست. از هیچ کسی کمک نمی خواهد.
دارم فکر می کنم کاش ما ادم ها هم در برخی از امور عنکبوتی رفتار می کردیم. یا شاید بهتر باشد بگویم عنکبوت درون خودمان را بشناسیم و کشف کنیم. عنکبوتی که خودش برای خودش تمام شب و روز کار می کند و آنچه به جهان عرضه می کند حاصل تلاش خودش هست.
باید گاهی عنکبوت بود در خویش و در زندگی خویش. هرچند ناپایدار اما آزاد و مستقلو
امیربرات نیا
23آبان 99