به دلیل شغلی که داشتم تا سالهای سال هیچ وقت به فکر توسعه فردی خودم نیفتادم، اما از یک جایی به بعد حدود سالهای پایانی دهه ۷۰ روزی چند فایل صوتی نمیدانم از کجا به دستم رسید. سخنرانی دکتر آزمندیان بود. با دقت به آن فایلها گوش کردم. ذهن و اندیشهام تغییر کرد. از آن روز به بعد وارد مسیر جدیدی در زندگیام شدم. آن سال در آخرین دبیرستان شهر مشهد در فقیرترین محله شهر شهرک شهید باهنر یا همان قلعه خیابان درس میدادم، با بچههای خاص و ویژه که چند خاطره جالب از آنها در ذهنم باقی مانده است. شاید روزی نوشتمشان.
آن فایلها را به دوستی به نام آقای یعقوبی دادم. او هم دنیایش عوض شد و کار و زندگیش تغییر کرد. بعدها از من خیلی تشکر کرد. آن چند فایل صوتی مسیر زندگی او را تغییر داد و به آرزوهایی که داشت رساند.
در پایان همان سال مدیر جوانی داشتیم که برای ما هدیهای خرید. هدیه کتاب بود، هرچند خیلی از کارکنان از گرفتن کتاب به عنوان هدیه خوشحال نشدند اما من بسیار خوشحال شدم. همان سال در یک دوره آموزش تاب آوری و تسهیلگری ثبت نام کردم و خیلی چیزهای جالب و جدید یاد گرفتم. آموزشهایی که استادان آن دوره به ما دادند از نظر من فوق العاده بود. آموزش حرف زدن، نگاه کردن، گوش کردن و رفتار کردن بود. همچنین آموزش رهبری کار تیمی و از همه مهمتر تسهیلگری اجتماعی بود. از مهارتهایی که در این دوره یاد گرفتم بعدها در تمامی امور زندگی و شغلی استفاده کردم. بویژه برای کمک به دانش آموزان دبیرستان جوادالائمه شهرک شهید باهنر استفاده کردم، خیلی هم جواب داد.
این مقدمه را گفتم تا در مورد کتاب هداف نهایی نوشته:بریان ترسی با ترجمه: حمید اویسی چند خطی بنویسم. این کتاب را آقایی به من هدیه داد که در یک قرارداد کاری پولهای مرا بالا کشید. اسمش روح الله دادوند بود. خانوادههای به شدت مذهبی. پدرش شیخ بود. وتی قسم میخورد میگفت: به ناموش زهرا. نصف آن پول را گرفتم و نصف دیگرش ماند برای آینده نامعلوم شاید قیامت. امروز یک مطلب جدید یاد گرفتم که کاش در سن جوانی یادگرفته بودم. درس این بود: هرکجای زندگی که آسیب دیدم و یا ضرر کردم نتیجه اعنماد نابجا به ادمها بود.
منهم به دادوند اعتماد کردم. شبی آمد در خانه و به ناموس حضرت ژهرا قسمم داد که پول ندارد و اگر بهش بدهم در اولین فرصت پس خواهد داد. از آن شب ۱۶ سال گذشته و پولها برنگشته است. حکم دستگیریش را دارم، ادرسش را هم بلدم ولی نرفتم سراغش. بعدها که کتاب را خواندم متوجه شدم جزو کتابهای ضایعاتی بود که انتشاراتیها معمولاً آن را خمیر میکنند و برمیگردانند. کتاب ماند برای من.
کتاب را آن موقع با دقت خواندم و بسیاری از تمرینهایش را همراه با تمرینهای کتاب موفقیت در ۲۰ روز انجام دادم. خلاصه مطالب مهم کتاب را در عکسها میتوانید بخوانید. اگر شما هنوز به جایی یا کاری که میخواستهاید نرسیدهاید و نمیدانید از کجا و چگونه شروع کنید. توصیه من این است که حتماً چند دوره آموزش توسعه فردی را بگذرانید و حداقل یک مربی و استاد در این زمینه برای خود انتخاب کنید و زیر نظر ایشان هم مباحث نظری و هم عملی را انجام دهید. تنها به مقصد رسیدن گاهی غیر ممکن است مگر اینکه اصول و مفاهیم اولیه را آموخته باشید و در راهی که میخواستید قدم گذاشته باشید. با مطالعه، تمرین و نوشتن میتوانید خودتان را به آرزوهای قابل دست یافتن برسانید. بیایید از آرزوهای کوچک شروع کنید. با مهر و دوستی امیر براتنیا
اهداف نهایی نویسنده: برایان تریسی، مترجم: حمیده اویسی، انتشارات چرخنیلوفری
1