معرفی کتاب دفترچه ممنوع
دفترچه ممنوع
نویستده: آلبا دسس پدس مترجم: بهمن فرزانه
کتاب کلیدر که تمام شد برای خلوت پیادهرویهایم کتابی نداشتم که گوش کنم. کمی فکر کردم و دیدم بهترین راه برای رفتن به کتاب بعدی و یافتن کتابی جالب و زیبا کمک گرفتن است. از میان همه آدمهایی که در ذهنم بود نزدیکترینشان استاد توکلیکیا بود. فوری به ایشان پیام دادم و درخواستم را مطرح کردند. در کمترین زمان کتاب جدید و دوست جدید به قول خودم عشق جدید و معشوقه جدید از راه رسید. خود عنوان کتاب جالب بود و گویی گل آدمیزاده را هر چیز ممنوعه ساختهاند، بگونهای که تا به او بگویی فلان چیز ممنوع است بدون شک سراغش میرود و امتحانش میکند. درست مثل پدر و مادر اولش. تا از بهشت رانده شود و به آگاهی برسد. زندگی در ورای ممنوعیات جاری است و آنچه که ما میبینیم و شاهد آهنیم ظاهر زندگی است. با نویسنده کتاب آشنا نبودم و اولین کتاب از او را بصورت شنیداری میخوانم. بیست و سه فایل صوتی و حدود چهارصد صفحه است. همه را در ده روز خواندم. برخی قسمتها رچندین باز خواندم. شاید علتش این باشد که خودم هم دفترچه یادداشت زیاد دداشته و دارم اما تفاوت من با نویسنده است که من مسایل عادی و معمولی زندگی یا به عبارت دیگر روزمرگیهایم را نوشتهام و او علاوه بر اینکه در مورد زندگی مینویسد در مورد اتفاقات ممنوعه زندگی خودش هم مینویسد.
خب بهتر است ابتدا با کل داستان آشنا شویم و بعد کمی در مورد جزئیات آن با هم حرف بزنیم. دفترچهی ممنوع داستان زندگی زنی به نام والریا است که پس از سالها زندگی با همسرش «میشل» و دختر و پسرش «میرلا» و «ریکاردو» از زبان خودش و در قالب یادداشتهای روزانه در یک دفترچه نقل شده است.
والریا زنی میانسال است که در کنار اشتغال باید کارهای مربوط به خانه را انجام دهد. میشل همسر او و دو فرزند آنها خانواده ای کوچک و از نظر اقتصادی توسط رو به پایین را تشکیل می دهند. بحران اقتصادی بعد از جنگ فشار مضاعفی را بر آنها تحمیل کرده و افراد خانواده را هر روز به خاطر این مشکل از هم دور میکند.
اما خرید یک دفترچه یادداشت در یک روز تعطیل زندگی والریا را دگرگون میکند. او که عادت کرده است مشکلات و نیازهای خود را نادیده بگیرد با شروع نگارش خاطرات روزانه خود در این دفترچه به این نتیجه میرسد که سالیان متمادی زندگی خود را بیهوده صرف روزمرگی زندگی و خدمت به کسانی کرده که قدر او را نمیدانند و هیچ وقت به فکر خود نبوده است.
دفترچهای که با نگرانی از اینکه روزی اعضای خانوادهاش از وجود آن مطلع شوند، در اتاقش پنهان میکند و به دنبال فرصتی میگردد تا با آن خلوت کند و رازهای مگوی خود را در آن بنویسد. در کتاب دفترچه ممنوع اعضای خانواده دستخوش حوادثی میشوند که ناخواسته والریا را درگیر میکند. او تلاش میکند که مشکلات را حل کند اما درنهایت ناتوان است. زمانی که دلش میگیرد به سراغ دفترچه میرود، اما هم آن را دوست دارد و هم از آن میترسد، چون بر این باور است که «حادثه وقتی به صورت کلمه در میآید، از واقعیت خود خیلی زشتتر مینماید».
والریا زنیست که سختی کشیده است، مادری که خود را وقف فرزندان و همسرش کرده و همهجا از عشقش به خانواده میگوید، اما گاهی انگار خودش را گول میزند! والریا به مرور برای میشل تبدیل به زنی معمولی میشود، حتی مانند بچههایش او را «ماما» صدا میزند، زنی که گاهی دستور هم میدهد و حتی بهانهگیری هم میکند. گاهی والریا فکر میکند همسرش هر روز از او دورتر میشود و فرزندانش نیز قدر او را نمیدانند.
اعضای این خانواده غیر از آن چیزی هستند که نشان میدهند، والریا این را میداند و او هم سعی دارد نقش یک مادر فداکار را خوب بازی کند، دوست دارد به اعضای خانواده نشان دهد که همهی وقت خود را صرف خانواده کرده است.
او ابتدا دفترچه را میخرد که خوشیهایش را به روی کاغذ بیاورد، اما بهمرور تبدیل میشود به دفترچهای برای نوشتن درونیاتش و افکار منفی و تنشهای ناشی از زندگی.
زندگي قهرمان زن کتاب «دفترچه ي ممنوع»، همانند زندگي نويسندهاش در گذر ازميان دو جنگ پا گرفته است . آلبا دسس پدس پس از تولد در سال 1911 شاهد ظهور بنيتوموسوليني در سال 1922 بوده است و نيز طعم تلخ دو جنگ بين الملل را چشيده است . اين حوادث تاريخي در روح حساس نويسنده نفوذ يافته ، به گونهاي كه قهرمان داستانش مي گويد : ( ملت ايتاليا هميشه درحال جنگ بوده … ) ص 203
لمس جنگ و تنفس هواي ترس آور آن موجب شده است همان حس نا امني و دلهره درجاي جاي داستان حضورداشته باشد. هرجا والريا هست ، ترس از آينده وترس ازجنگ نيز موج ميزند . ترس ازآيندهي فرزندان ، ترس ازخوانده شدن دفترچه و هراس ازخوانده شدن خاطرات پنهاني ، مثل جريان زندگي با اين زن همراه است. ترسی مدام همراه اوست و او دایم به این میاندیشد که دفترچه را پنهان کند و کسی از راز مگوی او مطلع نشود. از عشق پنهانش، از نگاهش به زندگی و … .
نويسنده با هوشياري كامل ، اولين تلنگر براي آينده ي داستان را درست زماني ميزند كه والريا ميخواهد دفترچه را خريداري كند. دراين هنگام ، زن كه درخواست دفترچه ي جلد چرمين را از فروشنده دارد، با پاسخ منفي وي روبرو ميشود و اين جمله كه ( نمي شود، ممنوع است) .این جمله کوتاه او را تشویق میکند تا آنرا بخرد و تمام چیزهای ممنوع را در آن بنویسد.
اما دفترچه ، تنها بهانه اي است تا اين زن بفهمد ( دراين خانه، يك گوشه تنها ، حتي يك كشو ندارم كه مال خودم باشد) و چه بايد كند؟ ( بقيه را وادار مي كنم تا به حقوق من هم احترام بگذارند.). نداشتن جایی در خانه برای خود مشکل بسیاری از زنهاست. د رهمه جای دنیا. خانه مال آنهاست اما جایی مخصوص آنها نیست که کسی به آنجا سرک نکشد و فضولی نکنند. گویی زن در خانه فردی است که حق داشتن حیطه خصوصی را به هیچ وجه ندارد. او باید همه حرفها و داشتههایش را در ذهنش و قلبش داشته باشد و با خودش به گور ببرد. به همین دلیل است که در عصر کنونی شاهد ان هستیم که زنان بسیاری با استفاده از فضای کنونی و وجود سکوهای مختل برای نوشتن و انتشار مطالب با نام جعلی حرفها و دردلهایشان و سیاهنامههای زندگی خودشان و گاهی دوستانشان را روایت میکنند.
دفترچه ي يادداشت در حقيقت يك حافظه ي كمكي است ، چيزي براي ياد آوري ، ثبت وتحليل حوادث .[ سابقا آنچه درخانه اتفاق مي افتاد ، زود از ياد مي بردم ، اما حالا برعكس ، ازوقتي كه حوادث عادي روزانه را يادداشت مي كنم ؛ همه ي آنها را به خاطر مي سپارم وسعي مي كنم دليل وقوع آنها را بفهمم ].
والريا فرصت عاشقي و عاشقانه زيستن را از دست داده است و تمامي تلاشها براي رسيدن به اين فرصت ، بيهوده به نظر مي رسد، او مادري است كه هنوزهم فرزندانش به وي نيازمند هستند و با تكيه به اوست كه ميتوانند به زندگي ادامه دهند ، هرچند كه اين نياز را عنوان نمي كنند.[حتي نوشتن دراين دفترچه هم به نظرم گناه مي آيد]. حس گناه گریبان او در بسیاری از لحظات میگیرد ولی سعی میکند بازهم ادامه دهد تا شاید روزهای بهتری برای خودش بیافریند. او دوست دارد بر گردد به جوانی و به نظر جوان بیاید و جوانی کند. عاشق شود و لحظههای عاشقانهای در سن چهل و سه سالگی برای خودش خلق کند. گاهی موفق میشود وقتی رئیس ادارهاش دست او را میبوسد و او را در آغوش میکشد و یا با هم دو نفری قدم میزنند اما این لحظهها کوتاه هستند و او دوباره مجبور است به خانه برگردد.

دفترچه ممنوع حکایت تصادم الگوهاست. چارچوبهای سنتی اخلاق و عشق و تعهد دیگر پاسخگوی حقیقت نیست و اساساً حقیقت امری سیال در بستر و بستار زمانه می نماید. والریا با ابژه کردن حالات خود در دفترچهای که خود آن را ممنوعه میپندارد، دیگر به مفاهیم آرامش، انقیاد، سنت، دین، اخلاق، عشق، تعهد، خیانت و امید همچون گذشته نمینگرد و در مهلکه تردید و عمل غوطهور است. این گذار از ذهنیت گرایی به عینیت گرایی و انضمامی کردن انتزاعیات مهلکهای است که والریا را با خود روبرو میکند. «ماما» در جستجوی خویشتن خویش و والریای گمشده در وظایف و عادات، در نهایت خود را قرین عشق میبیند.
به نظر، «ترس» مفهومی محوری در داستانواره دسس پدس است؛ ترس یافتن هستی در کلیت خود، ترس روبرو شدن با حقیقت و به بیان دقیقتر، دیگرگونه بودن و سیالیت حقیقت. از این منظر، «دفترچه ممنوع» داستانی فراجنسیتی و فرااجتماعی است.
او مي كوشد آمال و آرزوهايش را با سوزاندن دفترچه به فراموشي بسپارد و همان چيزي بشود كه خانواده اش ميخواهند.
منصوره اشرافی در مورد این کتاب نوشته است: «دفتر چه ممنوع» اثر «آلبا دسس پدس» حکایت سرگردانی جانهایی است که نیاز های خود را نشناختهاند و یا اگر شناختهاند قادر به بر آوردن خواستههای خود نیستند.سرگردانی انسانهایی که هر کدام به مانند جزایری دور افتاده و جدا از هم در دریایی مستقر شدهاند. جزایری در کنار هم امّا جدا از همدیگر.
تضادهای فکری ؛تضادهای خواستهها ؛درک نکردن همدیگر و نفهمیدن همدیگر؛ اینها چیزهایی است که بر روابط آن انسانها سایه افکنده است. دگر گون شدن مفهومها و تناقضی که به جان آدم میافتد همه دست به دست میدهند تا فرد عصیان کند.اما نسل حکایتگر داستان دریغا که نسل عصیانگر نیست؛ پس تسلیم میشود و به جبری که برای او قرار داده شده؛ میبازد. نیازهای مشترک انسانها را به هم نزدیک میکند و انسانها در هر مقطعی از زندگی نیازهای خاصی را احساس میکنند ؛همین احساس باعث دوری و نزدیکی آنها میشود. همانقدر که دو انسان از هم دور میشوند به دیگری نزدیک میشوند. این دور شدن تنهایی را برای آنان ارمغان آورده و تنهایی صفت مشترک نزدیک شدن آنها میگردد. درک متقابل از تنهایی همدیگر باعث نزدیک شدن گشته ؛اما چه بسا اگر در شرایط دیگری بودند هرگز به یگدیگر احساس نیاز نمیکردند. شرایط زندگی آدمهای رمان دفتر چه ممنوع آنها را به هم پیوند میدهد و نزدیک میکند و نیز همین شرایط پیوندهای دیرین را سست میکند . آنها به اشتباه نام آن را عشق و …میپندارند؛ غافل از اینکه این عشق و نفرت در آنان زاییده نیازها و شرایط خاص آنهاست.
جملاتی از کتاب:
از وقتی که از روی اتفاق، نوشتن دفتریادداشت را شروع کردهام، کشف کردهام که گاهی هر لغت، هر اشارهٔ کوچک، چقدر ممکن است پُرمعنی باشد، همان لغتها و اشارهها که در گذشته هیچ به آنها اهمیتی نمیدادم. شاید درک واقعی زندگی، همان فهم و ادراک بیاهمیتترین وقایع روزانه باشد.
گاهی فکر میکنم نوشتن رویدادها اشتباه است. وقتی حادثه به صورت کلمه در میآید، از واقعیت خود خیلی زشتتر مینماید.
تنها چیزی که باعث اطمینان هر مردی به زندگی میشود، عشق یک زن است، میل به اینکه بهخاطر او و برای بهدستآوردنِ او قوی باشد.