تولستوی و مبل بنفش نویسنده: نینا سنکویچ مترجم: لیلا کرد
کتاب را سه روز پیش خواهرم از جهرم برایم فرستاد. از دیروز نشستم به خواندنش. یا بهتر است بگویم شروع کردم به گوش کردن. چندین سال است هر وقت خواهرم کتابی میخرد و خودش میخواند فوری برای منهم میفرست تا جا نمانم. من همیشه میهمان این سفره سخاوت ایشان هستم و واقعاً هیچ وقت نتوانستهام جبرانش کنم. چند صفحهای که گذشت متوجه شدم سبک نگارش جستارگونه و ناداستان گونه است. سبکی که من عاشقش هستم. یاد حرف خود نویسنده کتاب افتادم که گفت وقتی ما میگوییم من عاشق این کتاب یا آن کتاب هستم یعنی به نوعی خودمان را عریان کردهایم. و این گاهی سخت است که آدمی خودش را با کلمات یک کتاب در معرض دیده شدن قرار دهد. خیلی زود جذبش شدم. و رفته رفته عاشقاش. سبک نگارش کتاب عالی بود. از همان سبکهای جستارگونه که آدمی آزاد و رها حرف میزند و گویی بیآنکه بدانیم آرام و آهسته جلوی نویسنده نشستهایم و او دارد زندگی، خاطرات، آرزوها و دردها و غمهایش را بخاطر از دست دادن خواهرش با ما در میان میگذرد.
نکته جالب کتاب که آن را دوست داشتنی تر میکند این است که نینا برای گفتن بسیاری از حرفهایش میرود سراغ کتابها و برای این کار ابتدا برای خودش چالشی ایجاد میکند. او به خودش قول میدهد روزی یک جلد کتاب ارزشمند بخواند و برای هر کتابی که میخواند نقدی هم بنویسد و آن را در وب سایت خودش منتشر کند. این چالش را من از پارسال برای خودم به شکل دیگری ایجاد کردم و به خودم قول دادم که هفتهای یک جلد کتاب بخوانم و پس از خواندن کتاب نقد که نه ولی در یادداشتی نظر و برداشت خودم را در مورد کتاب بنویسم. اما نینا یک کار متفاوت هم انجام میدهد او تلاش میکند تا آموختههایش را از هر کتاب با ما به اشتراک بگذارد. در این مسیر دوستان زیادی پیدا میکند و بسیاری از کتابها را دوستانش به او معرفی میکنند. او میگوید وقتی کسی کتابی را به شما معرفی میکند در حقیقت او بخشی از وجود خودش را به شما معرفی کرده است. بنابراین پس از خواندن کتابی که دوستان شما به شما پیشنهاد دادهاند مراقب اظهار نظر خودتان در مورد کتاب باشید.
نینا خودش را اینگونه به ما معرفی میکند: «من یک محقق مستقل و وکیل بازنشسته و نویسنده چهار جلد کتاب ناداستان شامل سه جلد کتاب تاریخی که توسط انتشارات سیمون و انتشارات سنت مارتین به چاپ رسیده هستم. کتاب چهارم من نیز در سال ۲۰۲۳ توسط انتشارات سیمون چاپ گردیده است که این کتاب زندگی نامه جیما ویلکینسون[1] واعظ رادیکال در قرن هجدهم و رسول خودخوانده غیر جنسیتی از طرف خداوند است. من از دانشگاه تافتس[2] با اخذ مدرک تاریخ و از دانشگاه هاروارد با اخذ مدرک حقوق فارغ التحصیل شدم و به عنوان وکیل محیط زیست در شورای دفاع از منابع طبیعی و به عنوان رئیس و مدیر اجرایی بنیاد حفظ منابع طبیعی در کانکتیکات جایی که با خانوادهام زندگی میکنم کار کردم.
من در ۱۰ سال گذشته ۴ جلد کتاب منتشر کردم. کتاب تولستوی و مبل بنفش؛ یک سال کتابخوانی جادویی من[3] بود که در سال ۲۰۱۱ در انتشارات هارپرز کولینز چاپ شده است. این کتاب خاطرات من یک سال پس از فوت خواهرم است که من با خودم عهد کردم روزی یک کتاب بخوانم. کتاب بعدیم امضا کن، مهر کن، تحویل بده؛ جشن شادی نامه نگاری[4] است که در سال ۲۰۱۴ در انتشار سیمان به چاپ رسید و به بررسی تاریخ نامه نگاری میپردازد. لاولزیهای ماساچوست یک خانواده آمریکایی[5] کتاب دیگری است که در سال ۲۰۱۷ در انتشارات سنت مارتین به چاپ رسید. این کتاب زندگینامه چند نسل چند نسل یکی از تاثیر گذارترین خانوادههای نیو انگلند است. کتاب شورشهای آمریکایی چگونه خانوادههای آدامس هنگوک علههای انقلاب را شعله ور کردند[6] که این کتاب نیز در سال 2020 در انتشارات سنت مارتین به چاپ رسید. این کتاب به بررسی روابط صمیمی بین سه خانواده در سالهایی که منتهی به صدور اعلامیه ستقلال شد میپردازد. من تاکنون دو بار توسط نیویورک تایمز معرفی شدم همچنین برای نیویورک تایمز لوس آنجلس تایمز هافینگتون پست و سایر روزنامهها مطلب مینویسم.
کتاب تولستوی و مبل بنفش، اثری نوشته ی نینا سنکویچ است که اولین بار در سال 2014 انتشار یافت. نینا سنکویچ پس از مرگ خواهرش، خود را در گردابی از اندوه یافت و به منظور مشغول نگه داشتن ذهنش، دائماً به انجام کارهای مختلف پرداخت. او اما در روز تولد چهل و شش سالگی اش تصمیم گرفت که از فرار دست بکشد و به دنیای کتاب ها پناه ببرد. او که مادر چهار کودک بود، هر روزش را به مدت یک سال به خواندن کتابی ارزشمند اختصاص داد. این شرح حال روح بخش و روشنگرانه از نینا سنکویچ، داستانی واقعی و بسیار جذاب درباره ی فقدان، امید و درنهایت، رهایی از رنج ها است. نینا به عنوان نوعی درمان به کتاب خواندن روی می آورد و در طول سفر ذهنی هیجان انگیز خود، از قدرت بی نظیر کتاب ها در کمک به ما برای بازپسگیری زندگی مان پرده برمی دارد.
در این کتاب نینا به ما میاموزد برای اینکه زندکی کنیم باید برویم سراغ کلمات و با کلمات خاطرات عزیزی را که از دست دادهایم برای خودمان زنده کنیم و هم او و هم خاطراتش را در بند بکشیم تا همیشه باشد. این که ما بدانیم بسیاری از احساساتی را که ما تجربه میکنیم دیگران هم انرا تجربه کردهاند و این همدردی است که سبب میشود قدرت تحمل ما در مقابل سختیها زندگی بالاتر رود و ما دوام بیاوریم. ما ادامه بدهیم. و بدانیم که خوشبختی چیزی نیست که ما بخواهیم دنبالش بگردیم بلکه خوشبختی همین زنده بودن ماست.
تأثیر مرگ عزیزانمان آنقدر گاهی زیاد است که ما را برای ادامه راه فلج میکند، دلتنگی پدید میاورد و ما را چون چنبره در حصار خویش میگیرد و آنقدر برجانمان فشار وارد میاورد که گاهی انرژی زنده بودن را هم از ما میگیرد. این کتاب با بیان دردهای آدمهای دیگر میخواهد بگوید ما در هنگام تحمل درد و یا رنج تنها نیستیم.
با خواندن کتاب باز میتوانیم به خودمان یاداوری کنیم که ادبیات این توان را دارد تا التیام بخش باشد و حال ما را خوب کند. با گفتن قصه یا سرگذشت زندگی دیگران. اینکه بدانیم چگونه پدران و مادران ما سختیهای زیادی را دوام اوردهاند.
نینا به ما میگوید: زمانی که انسان کسی یا چیزی را از دست میدهد، دچار اندوه میشود. این اندوه، بخش جداییناپذیر زندگی هر انسانی در طول هر دوره از تاریخ است، اما نحوه رویایی با این اندوه یا غم جانکاه است که کیفیت زندگی هر آدمی را عمق میبخشد. او در پایان یادآوری میکند من در رخ دادن خیلی از اتفاقات زندگی هیچ نقشی نداریم اما میتوانیم به خودمان یاد بدهیم که در مقابل اتفاقات درست رفتار کنیم.
سال های سال کتاب ها برایم مانند دریچه ای بودند که از آن به چگونگی رویارویی آدم های دیگر با زندگی نگاه می کردم؛ به غم ها و شادی هایشان و به ملال و سرخوردگی هایشان. حالا بار دیگر برای دریافت همدلی، راهنمایی، رفاقت و کسب تجربه از آن دریچه نگاه خواهم کرد. کتاب ها این ها را و حتی بیشتر از این ها را به من خواهند بخشید.
هر لحظه ای که در زندگی تجربه می شود، می تواند آینده را رقم بزند. زمان حال از گذشته نشئت می گیرد. اتفاقات خوبی که در گذشته رخ داده اند، دوباره نیز روی خواهند داد. لحظه های زیبایی، نور و شادی همیشه زنده اند.
عادی بودن وجود کسی یک نعمت است؛ داشتن او بدون فکر کردن به از دست دادن یا دوباره هرگز ندیدن او، این یک نعمت است.
همهجا به جستوجوی آرامش برآمدم و آن را نیافتم، مگر نشسته در کنجی، تک و تنها با کتابی کوچک.
کلمهها زندهاند و ادبیات یک گریز است؛ گریزی نه از زندگی، که به سوی آن.
دنیای عجیب به راه خود میرود.
حال، با جای گرفتن در جسم فردی زنده، توانستم هر چیزی، هر جایی و هر زمانی را به خاطر آورم. انگار که داشتم باز میگشتم؛ در سفر بازگشت.
هنگامی که روی شانۀ کسی بنشیند، احساس گناه به راحتی قابل چشم پوشی نیست.
زمانی که با ذهن و روحتان صاحب کتابی هستید، ثروتمندید. اما وقتی آن را به شخص دیگری بدهید، سه برابر ثروتمندید.
آیا تا به حال قلبت به خاطر تمام شدن کتابی به درد آمده است؟ آیا شده تا مدتها بعد از تمام کردن کتابی نویسندهاش همچنان در گوشت نجوا کند؟
[1] Jemima Wilkinson
[2] Tufts University
[3] Tolstoy and the Purple Chair, My Year of Magical Reading
[4] Signed, Sealed, Delivered: Celebrating the Joys of Letter Writing
[5] The Lowells of Massachusetts: An American Family
[6] American Rebels: How the Adams, Hancock, and Quincy Families Fanned the Flames of Revolution