تهوع

تهوع

تهوع نوشته: ژان پل سارتر با ترجمه، امیر جلال‌الدین اعلم

معرفی کوتاه رمان تهوع

آنتوان روکانتن،‌ مردی عزب و تقریباً سی و پنج‌ساله،‌ در شهر خیالی بوویل تنها زندگی می‌کند. این شهر بندر بزرگی است بسیار شبیه لوهاور که سارتر قبلاً در آن زیسته است. او سرگرم نوشتن کتابی درباره زندگی مارکی دو رولبون، اشراف زاده پایان قرن هجدهم، است. شغلی را که در کامبوج داشته است به سبب خستگی از سفر و آن‌چه ماجرا انگاشته بود رها کرده است و با درآمد منظمی که دارد زندگی می‌کند. یادداشتهای روزانه تنظیم می‌کند و متن این یادداشتهاست که رمان را  تشکیل می‌­دهد. یادداشتها با برگی بی‌تاریخ آغاز می‌شود که در آن روکانتن می‌گوید که احساس می‌کند اشیا عوض شده‌اند و در او احساس دل‌زدگی و غرابت ایجاد می‌کنند. کمی وحشت‌زده از خود می‌پرسد که آیا این آغاز جنون نیست؟ در دنباله یادداشتها می‌کوشد طبیعت این تغییر را که در خود احساس ‌کند و ‌دقیق‌تر بیان کند. می‌خواهد بداند که چگونه چنین وضعی پیش آمده است. این تغییر را در اشیای بسیار عادی مشاهده می‌کند: یک پیپ،‌ یک چنگال،‌ یک دستگیره در، ‌یا اشخاصی که او عادت به دیدنشان دارد: مثلاً «خودآموخته» که او در کتابخانه‌ای که مشغول تحقیقات خویش است ملاقات می‌کند. به جاهای پر سروصدا و پرجنب و جوش پناه می‌برد، ‌مانند کافه مایلی که در آن همه چیز به نظر عادی و قابل اطمینان جلوه می‌کند. اما در نهایت امر، ‌او بسیار تنهاست. گه‌گاه با «فرانسواز» ،‌ مدیره کافه کارگران راه‌آهن ‌به بستر می‌رود، ‌اما علاقه‌ای به او ندارد و با او کم حرف می‌زند. به این نتیجه رسیده است که دیگر نمی‌تواند به عقب برگردد و قاطی آدمهای دیگر شود، ‌زیرا تنهایی او را با دیگران متفاوت ساخته است.

منبع: رضا سیدحسینی. فرهنگ آثار. سروش

یاداشت و برداشت من:

یکی دیگر از کتاب‌هایی که سال‌های طولانی در انتظار خواندنش بودم همین کتاب «تهوع» بود. تنها یک چیز از کتاب می‌دانستم و آن اینکه رمانی فلسفی است. شاید به همین دلیل نرفتم سراغ خواندنش. اکنون که دارم دقیق‌تر فکر می‌کنم علت اصلی آن همان گران بودن کتاب بود. بهرحال سرانجام روزی که رفته بودم دست دوم فروشی و دنیال کتاب سال بلوای عباس معروفی می‌گشتم چون کتابفروش نداشت پولی را که برای خرید آن اختصاص داده بودم دادم برای خرید تهوع. قاطعانه تصمیم گرفتم بخوانمش. پیش از خواندن هیچ نقد و مطلبی درباره این کتاب نخواندم تا خودم به کشف و شهود برسم. حتی یادداشتی معرفی کتاب را در پشت جلدش.

امروز که ۱۷ فروردین ۳ است و عقربه‌های ساعت ۱۰:۳۰ صبح را نشان می‌دهند من نشسته‌ام پشت میز کارم یا همان میز ناهارخوری وی آشپزخانه و می‌خواهم آنچه را که خواندم با آنچه در جانم رسوب کرده است را برایتان بنویسم.

همانطور که می‌دانید ژان پل سارتر فیلسوف و یکی از پیشگامان مکتب اصالت وجود یا همان اگزیستانسیالیسم بود. این کتاب داستان تحول روحی مورخ جوانی به نام آنتوان روکانتن را در شهر خیالی به نام بوویل روایت می‌کند. در ابتدای کتاب بخشی هست با عنوان شرحی بر تهوع. من همان ابتدا این بخش را خواندم ولی توصیه می‌کنم شما این بخش را پس از مطالعه کتاب بخوانید.

در ابتدای این شرح در مورد امر واقعی و امر تخیلی صحبت می‌کند. سارتر می‌گوید: اثر هنری به شیوه ویژه‌ای وجود دارد. آن برای هنرمند آفریننده‌اش وجود دارد، آن همچنین برای شخصی که نقاشی را تماشا می‌کند، رمان می‌خواند، به سمفونی گوش می‌دهد و جز آن وجود دارد ولی آنچه که وجود دارد همیشه یک شی و ناواقعی است، و این به معنای آن است که اثر هنری همین که آفریده شد از دسترس هنرمند و مخاطبانش بیرون می‌رود و حتی از باز نمودن مادیش استقلال می‌یابد.

در داستان تهوع که داستان زندگی تاریخ نویس جوانی به نام آنتوان روکانتن است به بحث وجود می‌پردازد و تلاش می‌کند تا وجود را اثبات کند. در این رمان فلسفی شخصیت اصلی رمان از تنهایی و افسردگی رنج می‌برد. او هیچ دوستی ندارد و با هیچ کدام از اعضای خانواده‌اش هم ارتباطی ندارد. در شهری که او زندگی می‌کند توانسته با دو نفر رابطه دوستی ظاهری نه عمیق برقرار کند. یکی دانش‌اندوز است که گاهی او را در کتابخانه جایی که بیشتر اوقات به آنجا می‌رود ملاقات کرده است و دیگری خانم ژان صاحب کافه است که او معمولاً به آنجا می‌رود و چیزی می‌نوشد. با خانم جان رابطه خاص و ویژه دارد و گاهی هم آغوش او می‌شود. او در خیالاتش نیز معشوقه‌ای دارد به نام آن. گاهی با او در درون خودش صحبت می‌کند و آن برایش گاهی نامه می‌نویسد.

 عنوان کتاب تهوع است این مورخ جوان در حال نگارش زندگی‌نامه فردیست به نام دو رولبون این رمان بسیار ساده است. در عین آنکه بسیار فلسفی است.  رمان با این کلمات شروع می‌شود:« بهتر از همه آن است که رویدادها را روز به روز نوشت برای فهمیدنشان دفتر خاطراتی داشت، از اختلاف‌های مختصر و امور واقع کوچک ولو آنکه ناچیز به نظر بیایم غفلت کرد، و از همه مهمتر ه‌بندی‌شان کرد.

 تهوع با دریافت روکانتن از این معنی آغاز می‌شود که رابطه میان او و اشیای پیرامونش رابطه‌ای پریشان کننده است و گاهی چار تهوع می‌شود. عناصر رمان به گونه‌ای نوشته شده و در رمان جای گرفته‌اند که روکانتن را در فهم سرشت تجربه آغازینش یاری می‌دهند.

 سخن او در مورد نوشتن فقط ثبت وقایع نیست و تلاش می‌کند تا بگوید که چگونه جهان پیرامونش را درک می‌کند. او تلاش می‌کند تا آنچه را درک کرده تبیین نماید. برای همین در تجربیاتش از زندگی درنگ می‌کند، واکاوی می‌کند، نبال دلیل می‌گردد.

 می‌نویسد:« آنچه درونم رخ داد ردّ واضحی از خود جا نگذاشت، یک چیزی بود ه دیدمش و حالم را به هم زد، اما دیگر نمی‌دانم داشتم دریا را نگاه می‌کردم یا سنگریزه را. تهوع از روکانتن که دست‌ها بخشی از اوست منشأ نمی‌گیرد، بلکه چنان می‌نماید که از سنگریزه نشأت می‌گیرد.

 فرض روکانتن این است که تجربه ما در بخش‌های قابل تعیین هویت مستقل ساخته می‌شود، حال آنکه در واقع امر زندگیمان عبارت است سیلانی مداوم است که در آن یک لحظه به لحظه دیگر می‌آمیزد، و هنگامی که این زندگی را می‌گذرانیم هیچ رویدادی دارای آغاز و انجام صوری نیست. تنها آنگاه که به گذشته نگاه کنیم می‌توانیم زندگیمان را به‌سان یک کل منسجم ببینیم و رویدادهای زیسته را به یک ماجرا تبدیل کنیم.

روکانتن تنهاست اما در آگاهی خودش تنها نیست. او در سیر و سلوک و رفتن به موزه شهر به چیزهایی جالبی پی می‌برد، چیزهایی که تا آن موقع نفهمیده بود او می‌نویسد: «ماهیت حقیقی زمان حال آشکار می‌شود؛ همان بود که وجود دارد و هر آنچه حال نبود وجود نداشت.

 به سخن دیگر یگانه چیزهایی که وجود چیزهایی که وجود دارند چیزهای مادی‌اند، بنابراین خود روکانتن تنها از نظر مادی وجود دارد. وقتی می‌گوییم «من» بیشتر به ذهن ارجاع می‌دهیم تا به جسم. بنابراین ذهن بر بدن مقدم است. اما ما می‌دانیم که ما یا من به منزله ذهن و جسم هر دو وجود داریم.

 در پایان شرح تهوع کیت گوردو می‌نویسد:« روکانتن و آنی آنچه را که می‌بایست به یکدیگر بگویند گفته‌اند. هر کدامشان بیش از بخشی از گذشته دیگری نیست. اکنون که روکانتن هم آنی و هم مارکی دورولبون از دست داده و در آستانه ترک بوویل است، این احساس را دارد که هم تنهاست، و هم یکسره از جهان گسیخته است.

روکانتن می‌نویسد:« امروز زندگیم به پایان می‌رسد. و باز…. سراسر زندگیم پشت سرم است. دو کار بازپسین دارد: گردش دیگری برای تماشا برای تماشای شهر خواهد کرد و کتاب‌هایی را که از کتابخانه گرفته است برخواهد گرداند. … جهان همان است که می‌بیندش و از وجود به سانی که بر آگاهی روکانتن عارض شده است بی‌خبر می‌ماند.

 گردشی در کتاب یا جمله‌های برگزیده کتاب:

دلم می‌خواهد تا دیر نشده خودم را خوب بفهمم. پشت سر و پیش رویش جهانی گسترده است و روزی می‌رسد که با بستن آخرین کتاب رفع آخر در منتهی الیه سمت چپ به خودش می‌گوید:« خوب حالا چه؟»

هر لحظه فقط برای آن لحظه ظاهر می‌شود که لحظه‌های بعدی را بیاورد.

به هر لحظه از صمیم قلب می‌چسبم.

 من دلم می‌خواسته است که لحظه‌های زندگیم مانند لحظه‌های زندگیی که بیادش می‌آورند به دنبال هم بیایند و مرتب بشوند.

 و ناگهان احساس می‌کنیم که زمان جریان دارد، که هر لحظه به لحظه دیگری راه می‌برد، این یکی به دیگری و همینطور تا آخر که هر لحظه نیست می‌شود، که فایده‌ای ندارد بکوشیم نگاهش داریم، و غیره و غیره.

اندیشه من خود من است: برای همین است که نمی‌توانم واایستم، من به وسیله آنچه می‌اندیشم وجود دارم…. و نمی‌توانم خودم را اندیشیدن باز دارم.

اما من می‌دانم من آدم چندان مهمی نمی‌نایم، ولی می‌دانم که من وجود دارم و آن ها وجود دارند.

حالا می‌دانم من وجود دارم -جهان وجود دارد – و من می‌دانم که جهان وجود دارد همه اثر همین است.

می‌فهمیدم که کلید وجود کلید تهوع‌هایم، کلید زندگی خودم را یافته بودم.

… و می‌دانی بنای دوست داشتن کسی را گذاشتن کار بزرگیست، باید نیرو، کنجکاوی و نابینایی داشت… .

خالا وقتی می‌گویم من، توخالی به نظر می‌رسد. دیگر نمی‌توانم خیلی خوب خودم را احساس کنم، از بس فراموش شده‌ام. تنها چیز واقعی که در من مانده وجود است که می‌تواند خودش را احساس کند که وجود دارد.

 و من ‌می‌خواستم که باشم، چیزی دیگری جز این نمی‌خواستم. …

 اگر علاقمند به مسائل فلسفه به ویژه بحث وجود هستید این رمان را با صبر و حوصله بخوانید. تلاش کنید به زندگیتان معنا ببخشید چون شما می‌اندیشید و شما وجود دارید و وجود شما منحصر به فرد است.

حرف آخر:

اثر سارتر رستگاری از طریق زیبایی‌شناسی را دنبال نمی‌کند و آن‌چه در تهوع،‌ یعنی اولین اثر او،‌ تکان‌دهنده است بیش از این که سبک اثر باشد تحرک مجموعه، ‌به ویژه این نکته است که شهود فلسفی تار و پود داستانی را تشکیل می‌دهد. سارتر نمی‌خواهد که ثابت کند ‌بلکه نشان می دهد و با چنان صلابتی که رمان در عین حال نیرو و زیبایی خود را مدیون آن است،‌ نوعی زیبایی خنثا که در درجه اول نشانه توانایی خارق‌العاده او در کار نویسندگی است بی‌آنکه چیزی را فدای آن چیز کند که تا آن روز ادبیات نامیده می‌شد، مشخصه مشهودی در سبک نویسندگی.

اگر سارتر نوشته تازه‌ای را به عالم ادب ارائه داده است باید گفت که بدون «سبک» بودن است و دارای نوعی سادگی مجزا که وجود نویسنده را، به نفع پرده‌برداری از موقعیت انسان در جهان و حالات او، کنار می‌زند. کارایی مستمر و اصالت اثر در همین نکته نهفته است.

زندگی و آثار ژان پل سارتر
ژان پل سارتر

ژان پل سارتر، Jean-Paul Sartre رمان‌نویس، نمایشنامه‌نویس، فیلسوف و منتقد فرانسوی (1905-1980) در پاریس و در خانواده‌ای مرفه زاده شد و در کودکی پدر را از دست داد. تحصیلات خود را ابتدا در دبیرستان هانری چهارم و پس از آن در دانشسرای عالی انجام داد. در 1929 به دریافت لیسانس آموزشی در رشته فلسفه نایل آمد و در شهرستانها و سپس در پاریس به تدریس مشغول شد. سارتر که از کودکی با زبان آلمانی آشنایی یافته بود، به آلمان سفر کرد، در برلن به تحصیل فلسفه پرداخت، با فلسفه جدید آلمان آشنا گشت و از آن تأثیر پذیرفت. سارتر در 1939 در جنگ شرکت کرد. در ژوئن 1940 به دست ارتش آلمان اسیر شد و پس از آزادی در پاریس به نهضت مقاومت پیوست و برای روزنامه‌های مخفی مقاله نوشت. پس از جنگ از تدریس دست کشید و مجله «تان مدرن» Temps Modernes را با همکاری «سیمون دو بووار» بنیان گذاشت و آن را به طرح همه مسائل، خاصه مسائل سیاسی و اجتماعی عصر خود، اختصاص داد. سارتر نویسندگی را کمی پیش از جنگ جهانی دوم آغاز کرد. اولین نوشته‌های فلسفی او به نام «تخیل» Imagination  (1936) و «مخیلات» Imaginaire (1940) تحت تأثیر «هوسرل»، فیلسوف آلمانی، قرار داشت.

پس از آن کتاب دشوار و مشروح و بیان کننده اصول فلسفی وی درباره بشر و نیروی او به نام «بود و نبود» L’ Etre et la Neant در 1943 منتشر گشت. این اثر نیز از عقاید فلاسفه جدید آلمان نفوذ پذیرفته بود. نوشته‌ها و مقاله‌های سارتر که همه شامل عقاید فلسفی او بود، به ایجاد مکتب «اصالت وجود انسان» یا «اگزیستانسیالیسم» Existentialism انجامید که سروصدای فراوان برانگیخت و سبب پیدایش مناظره‌ها و مباحثه‌ها، در رد یا قبول آن گشت و سالها بر محیط ادبی و هنری و فلسفی زمان حکومت کرد.

مقاله‌های سارتر بعدها در سه جلد با عنوان «اوضاع» Situations منتشر شد. از آثار دیگر فلسفی سارتر، «اگزیستانسیالیسم نوعی اومانیسم است» L’ Existentialisme est un humanisme در 1946 منتشر شد. سارتر بشر را خالق سرنوشت و سازنده شخصیت خود می‌داند که آرزوها و اعمال خویش را برمی‌گزیند و ارزشهای وجودی خود را تعیین می‌کند. در قلمرو ادب، نویسنده اگزیستانسیالیست در برابر جامعه متعهد است. سارتر عقیده نویسندگان گذشته را که از زیر بار تعهد شانه خالی می‌کردند و به اصل هنر برای هنر معتقد بودند، طرد می‌کند و نظر چنین نویسندگانی را که اگر جامعه را هم وصف می‌کردند، چون ناظری ساده یا دانشمندی بودند که اجتماع را آزمایشگاه خود می‌پنداشته‌اند، قبول ندارد. در نظر سارتر، عالم ادب نیز باید مانند هر امر دیگر هدفی در برداشته باشد و از حال بی‌طرفی و بی‌غرضی بیرون آید و وظیفه خود را نسبت به عالم بشریت انجام دهد. افراد در نظر سارتر اجزائیند که درهم تأثیر متقابل می‌گذارند و میان آنان تفاهمی است که موجب تشکیل روح کلی و واحد می‌گردد، پس هیچ‌کس نباید به کار دیگران بی‌اعتنا بماند.

سارتر در کتاب «نقد علمی دیالکتیک» La Critique de la raison dialectique کوشیده است که میان اگزیستانسیالیسم و مارکسیسم پلی به وجود آورد. بی‌شک عقیده فلسفی سارتر پس زمینه بسیاری از آثار ادبی او نیز قرار گرفت. اولین اثر ادبیش داستان کوتاه «اتاق» La Chambre است که در مجله ان. آر. اف N.R.F (مجله جدید فرانسوی) انتشار یافت، اما پس از انتشار رمان «تهوع» La Nausee (1938) بود که سارتر به شهرت رسید. رمان تهوع اندوه درونی مردی گوشه‌گیر را نشان می‌دهد که در پی هدفی است و می‌خواهد رمانی تاریخی بنویسد، اما در ضمن کار به واخوردگی و نفرتی دچار می‌شود که می‌توان آن را به تهوع روحی تعبیر کرد، پس، از نوشتن دست بازمی‌دارد و زندگی در نظرش جز چیزی پوچ و بی‌معنی نمی‌آید. سارتر در این اثر اندیشه خود را درباره پوچی زندگی و آرزوهایی که به ناکامی و آشفتگی روح می‌انجامد، منعکس می‌سازد.

ژان پل سارتر، Jean-Paul Sartre

مجموعه داستان کوتاه «دیوار» Le Mur شامل پنج داستان است که در آنها نیز کسانی توصیف شده‌اند که هریک می‌خواهند به نحوی از زندگی پوچ خود بگریزند، اما هرجا می‌روند به دیواری برمی‌خورند که راه گریزشان را ناممکن می‌سازد. سلسله رمان «راههای آزادی» Les Chemins de la liberte شامل سه رمان است از این قرار: «‌سن عقل» L’Age de raison (1945)، «تعلیق» Le Sursis (1945) و «مرگ در روح» La Mort dans l’ame (1949) که علاوه بر بیان اخلاقی سارتر، از جاذبه داستانی فراوان برخوردار است. آثار نمایشی سارتر نیز مانند داستانهایش بیان‌کننده اندیشه‌های فلسفی اوست که در عین حال از نظر نمایشی جالب توجه است، از آن جمله است: «مگسها» Les Mouches که در(1943) برصحنه آمد و پس از چندروز نمایش آن از طرف آلمانیها توقیف شد. «در بسته یا دوزخ» Huis clos ou l’enfer (1945)، «مرده‌های بی‌کفن و دفن» Morts sans sepulture (1946)، «روسپی بزرگوار» La Putain respectueuse (1946)، «دستهای آلوده» Les Mains sales (1948)، «شیطان و خدا» Le Diable et le Bon Dieu (1951) و مانند آن.

سارتر از سویی به وسیله نمایشنامه‌هایش مستقیماً به عامه مردم نزدیک شد و از سوی دیگر به وسیله مقاله‌ها و نوشته‌های تحقیقی متعدد به جامعه راه یافت نوشته‌هایی که غالباً به امور واقعی سیاسی و اجتماعی عصر او ارتباط پیدا می‌کرد و حتی گاه با بینشی والا از آن فراتر می‌رفت. از جمله نوشته‌های مهم سارتر در این زمینه، آثار زیر را می‌توان نام برد: «اندیشه‌هایی درباره قوم یهود» Reflexions sur la question (1946)، «ادبیات چیست؟» Qu’est-ce que la literature که در آن لزوم تعهد نویسنده را تأیید کرده است. «بودلر» Baudelaire (1947) و کتابی مفصل درباره «فلوبر» Flaubert. سارتر بر نسل روشنفکر عصر خود نفوذی فراوان برجای گذاشت، سالها پیروان او در کافه دوفلور Café de Flore به گرد او جمع می‌آمدند و آن را مرکزی ساختند که نظر جهانگردان را به خود جلب کرد. مدتها سارتر نویسنده و فیلسوف محبوب و باب روز بود، اما بعدها از این نفوذ کاسته شد و بر مخالفان عقاید او افزوده گشت. او در 1964، جایزه ادبی نوبل را که به او تعلق گرفته بود، رد کرد. (زهرا خانلری. فرهنگ ادبیات جهان. خوارزمی)

با مهر و دوستی

امیر برات‌نیا، هفدهم فروردین چهار صد و سه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *