ما همه باید فمنیست باشیم

ما همه باید فمنیست باشیم نوشته: چیما ماندا انگوزی آدیشی ترجمه: مریم طباطبائیها

نمی دونم شما چقدر با واژه «فمنیسیم» یا «فیمینیست» آشنایی دارین؟ نمی دونم معنی این واژه رو بلد هستین یا نه؟ نمی دونم چقدر دنبال معنی دقیق این واژه گشتین؟ خب خیلی چیزها هست که من اصلا هیچی نمی‌دونم، یا به عبارت دقیق تر نادانسته‌های من انقدر زیاده که اگر میلیون‌ها سال هم که زنده باشم، دنبال اگاه شدن باشم، تمام نخواهد شد. اما این واژه در دوره ای که ما در ان زندگی می کنیم پرکاربرد هست و هر از گاهی از منابع گوناگون آنرا می شنویم.

خود من خیلی سال قبل با این واژه اشنا شدم. مطالب پراکنده زیادی هم درباره‌اش خواندم اما هیچ کدام نتوانستد به نوعی دیدگاه قابل قبولی در ذهنم باقی بگذارند. به تازگی کتابی از یک زن آفریقایی خوندم؛ ما همه باید فمنیست باشیم، این کتاب نگاه متفاوتی به مساله زن دارد. نگاهی که می‌تواند زندگی و اندیشه مردانگی را نیز بهبود بخشد.

خواندن کتاب ساده و روان است اما با خواندن این کتاب به ریشه‌های فلسفی دیدگاه‌های مردگرایانه و زنگرایانه پی خواهید برد. فمنیست‌ها در این کتاب کسانی نیستند که بدنبال برتری زنان بگردند و یا خشونت علیه زنان را ترویج کنند. فمنیسیم در این کتاب یعنی رفع تبعیض اندیشه‌ای علیه زنان و توجه به مقام و جایگاه آنان در جامعه همانگونه که هستند.

آنها هم انسان هستند و جایگاه انسانی‌شان باید حفظ شود. در پاراگرافی از کتاب می خوانیم: ما زمان زیادی را صرف آموزش دختران می‌کنیم، برای اینکه بفهمند پسران در موردشان چه فکر می‌کنند. اما بدبختی این موضوع نیست. بدبختی آنجاست که ما به پسران یاد نمی‌دهیم که دوست‌داشتنی باشند.

ما زمان زیادی را صرف می‌کنیم تا به دخترها بگوییم که نمی‌توانند عصبانی، پرخاشگر یا خشن باشند، چراکه این کار بسیار زننده است، اما بلافاصله برمی‌گردیم و مردی را با همین رفتار‌های مشابه ستایش یا عفو می‌کنیم.

نمی‌شود در مورد جنسیت به راحتی صحبت کرد. این موضوع مردم را ناراحت و گاهی وقت‌ها زودرنج می‌کند. هم مردان و هم زنان در برابر حرف زدن پیرامون جنسیت مقاومت می‌کنند و یا این که بلافاصله از زیر مشکلات مربوط به جنسیت شانه خالی می‌کنند. چرا که فکر کردن به تغییر وضعیت و تبدیل آن به یک شرایط جایگزین اغلب ناراحت‌کننده و خسته‌کننده است. بیشتر مردم می‌پرسند: «چرا کلمه‌ی فمینیست؟ چرا فقط نمی‌گویی حقوق بشر و یا چیزی شبیه به این؟» چون این حرف صادقانه نیست و فمینیست به ‌طور قطع قسمتی از حقوق بشر است، اما در انتخاب اصطلاح گنگ و مبهم «حقوق بشر» ما مشکل کاربردی و ویژه‌ی جنسیت را رد می‌کنیم.

در تمام دنیا، مجلات و کتاب‌های زیادی هستند که به زنان خط مشی می‌دهند، این که چه‌کار کنید و چطور باشید تا مردان را جذب کنید یا کاری کنید او احساس شادمانی کند. اما در مورد اینکه مردان باید چه کنند تا زنی احساس رضایت داشته باشد، راهنما‌های خیلی کمی وجود دارد. امیر برات نیا ۲۶ دی ۱۳۹۹

عکس و بخشی از متن از سایت شهر کتاب انتخاب شده است.

بخشی از کتاب:

اکولوما یکی از بهترین دوستان دوران کودکی من بود. او در خیابان ما زندگی می کرد و برای من حکم یک برادر بزرگ تر را داشت: مثلاً اگر من از پسری خوشم می آمد حتماً نظر اکولوما را می پرسیدم. اکولوما پسر بامزه ای بود و البته باهوش. همیشه یک جفت پوتین کابویی می پوشید که از آن مدل نوک تیزها بود. او در دسامبر سال ۲۰۰۵ در یک سانحه ی هواپیمایی در نیجریه ی جنوبی از دنیا رفت. هنوز هم برای من سخت است که بخواهم احساسم را نسبت به این مسئله در قالب کلمات بیان کنم.

اکولوما شخصی بود که من با او بحث می کردم، می خندیدم و صادقانه با اوحرف می زدم. او اولین نفری بود که مرا فمینیست صدا زد. من حدوداً چهارده ساله بودم. در خانه ی آن ها بودیم و با همان دانش نصفه نیمه ای که از خواندن کتاب ها به دست آورده بودیم در حال بحث و مشاجره بودیم. خوب به یاد نمی آورم که این بحث خاص دقیقاً بر سر چه موضوعی بود. فقط به یاد دارم که بحث کردیم و بحث کردیم و ناگهان اکولوما به من نگاهی کرد و گفت: « تو می دانی که یک فمینیست هستی؟

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *