باغ گذر

باغ گذر مارگریت دوراس ترجمه قاسم روبین نشر اختران

 از دیروز سوم شهریور شروع کردم به خواندن. از محتوای کتاب چیزی نمی‌دانم. کتاب جلدی ساده دارد. رنگ عنوان کتاب سورمه‌ایست و در پایین جلد عکس خانم مارگریت دوراس در حالی که کنار بوته‌های شمشاد روی زمین کجکی نشسته است و به جایی در آن دورها نگاه می‌کند، دیده می‌شود. در دست چپ خانم دوراس چند دستبند و یک ساعت دیده می‌شود. عینک کائوچوییش و لباس گرمی که پوشیده نشان می‌دهد که احتمالاً عکس یا در بهار و یا در پاییز برداشته شده است.

 در پشت جلد کتاب چنین نوشته شده است: «روی نیمکت یکی از همین باغچه‌های توی گذر مرد و دختری نشستند به حرف زدن. با زبان ساده بی‌غمزه معمولی از زندگی روزمره و از آرزوهای از دست شده و نیز از آمال هنوز دست نیافته‌شان می‌گویند. مرد فروشنده دوره گرد است. خودش است و یک چمدان نخ و سنجاق. دختر خدمتکار است. لله بچه مردم. رویای ازدواج به سر دارد. می‌خواهد خلاص شود از بند کلفتی. در عین حال می‌داند که خلاصی ازش در گرو خلاصی جمعی است. هر دو برآمده از بطن جامعه‌اند. با بخور و نمیر روزگار می‌گذرانند. در عالمی عاری از مهر. قصه مهر و فقد مهر در این اثر بعدها ریشه می‌گیرد. در آثار دوراس توضیحات صحنه و دکور و تمهیدات نمایشی و غیره را حذف کرده است. نقش کلام را اولا دانسته و آن را به مثابه حرکت و عمل به کار گرفته است. به گفته ژیل کستاز منتقد تئاتر؛ شور در این نمایشنامه نهفته و مکتوم است. مثل آثار راسین. دوراس نه خود را بر دوش کلام تحمیل می‌کند.تآتر دوراس راسینی است: دوراسین.

این بود مختصری از قصه این کتاب و بیان اینکه کتاب نمایشنامه است. من خیلی نمایشنامه نخواندم. اولین نمایشنامه‌ای که خواندم اسمش سند باکس(sand box) بود از کتاب ادبیات سه جلدی به زبان اصلی ادبیات (literature). یادم نیست اثر چه کسی بود؟ هنوز قصه‌اش در ذهنم هست. در شناسنامه کتاب اشاره‌ای به نمایشنامه بودن کتاب نیست. نوشته شده است داستان‌های فرانسوی.

 چند سالی‌هست که ادبیات فرانسه زیاد می‌خوانم به واسطه اینکه دختر عزیزم دانشجوی کارشناسی ارشد زبان و ادبیات فرانسه است. می‌خواهم با دنیای ذهنی او بیشتر آشنا باشم. از خانم دوراس این دومین کتابی است که می‌خوانم. کتاب قبلیش امیلی ال بود.

می‌خواهم کمی با هم درباره کلمه گذر صحبت کنیم. با گذر چند واژه و یا چه واژه‌های ساخته شده‌است؟ شما می‌دانید؟ شاید مهم‌ترین آنها را در زمان کنونی واژه ‌«گذرواژه» باشد، قدیم‌ها شاید سرگذر. اولی اسم رمز است، واژه‌ای برای عبور از جایی یا ورود به جایی و دومی مکانی برای گذراندن وقت یا انجام گفتگو.

گذرها در طول زمان شاهد همه اتفاقات آن مکان هستند افسوس که گذرها خاموش و رازدارند و هیچ نمی‌گویند که چه اتفاقاتی هر روز سر گذرهای مختلف می‌افتد، از عشق ورزی‌ها گرفته تا جرم و جنایت یا محبت و مهربانی کردن.

کتاب با جملات زیبایی آغاز می‌شود. برای من همان صفحه اول دلچسب بود، به قدری که هنوز کتاب را نخوانده‌ام شروع کردم به نوشتن… کتاب تماماً گفتگو محور است. گفتگوهای زیبا و جالب هستند البته به نظر من لذت بخش است.  می‌شود هر جای کتاب را که دوست داشت باز کرد و خواند. نه یک بار بلکه ۱۰۰ بار. جملات ناب و به یاد ماندنی در بسیاری از زمینه‌ها بسیار دارد. گفتگوها در بستر زندگی واقعی شروع می‌شود و ادامه می‌یابد. هرجا حرف‌ها تمام می‌شود با سوالی و یا از جایی جدید بحث ادامه می‌یابد. نوشتن همه این گفتگوها یعنی خواندن همه کتاب و تک تک جملات زیبای آن اما زیبایی متن این است که ما جهان را از نگاه دو جنس مخالف و از دو زاویه متفاوت به تماشا می‌نشینیم. هر کدام از این دو شخصیت در زندگی و کار خودشان غرق شده‌اند و حال و آینده‌شان بر حسب شغل‌شان حرف می‌زنند بر حسب تجربه زیسته‌شان از آرزوهایشان می‌گویند از بسیاری از ویژگی‌های انسانی. از امیدها و خواسته‌هایشان…

 برخی از جملات زیبا را با شما به اشتراک می‌گذارم:

●مان زود می‌گذرد بعد آدم می‌بیند که راه حل‌های زندگی خیلی محدود است به همین دلیل خیلی چیزها جا می‌افتند، ثابت می‌مانند، آنقدر ثابت که حتی فکر اینکه آدم بتواند تغییرشان بدهد خنده‌دار و حیرت انگیز می‌شود.

●یادم می‌رود که کی هستم، بهوت می‌مانم.

●نمی‌دانستم از زندگی چه می‌خواهم؟

●آدم که به حرف می‌افته می‌افتد انگار زمان زودتر می‌گذرد.

●صحبت کردن دل آدم را سبک می‌کند.

●برای اینکه آدم یاس را از خود دور کند باید قدمی بردارد.پ

●آدم کاری را که می‌خواهد می‌کند.

کتاب تمام شد. از گفتگوی دختر و مرد لذت بردم. دختر با قدم‌های تند دور می‌شود. مرد چشم به رفتن دختر دارد. نگاهش می‌کند. هم‌چنان، دختر سر بر نمی‌گرداند. تمام!

امیر براتنیا دهم شهریور ۱۴۰۳

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *