عقاید دیک دلقک
نویسنده: هاینریش بل ترجمه: لیلا مدبر و آیدا سماواتی
کتاب عقاید یک دلقک را محمد و مهرناز روز تولدم هدیه دادند، خوشبختانه جزو کتاب هایی بود که نخوانده بودم. کتاب را خواندم البته تا صفحه ۱۰۰. علاوه بر داستان آنچه که برایم جالب بود داستان کتاب نبود اما متن و گفتگوها به گونه ایست، یا حداقل برای من این شکلی بود که کلی سوال در ذهنم ایجاد کرد. می توان به این سوالات فکر کرد و به آنها جواب داد. می توان خواند و از روی آنها رد شد، درست مثل خیلی از مسائل. می شود مکث کرد و به جواب اندیشید. به روزگار فکر کرد و اگر توان بود راه جدیدی جست. همانطور که می خواندم برخی عبارت ها را و سوالاتی دا که به ذهنم خطور می کرد، آنها را نویسانده و با شما به اشتراک می گذارم اگر دوست داشتید پاسخ هایتان را به اشتراک بگذارید
این را میدانیم که می توانیم آدمی را در جایی نگه داریم اما هرگز نمیشود مانع از پرواز روح دیگران به جایی شد که تمایل دارند بروند.
در هر رویدادی کاملا خوش بین باشید، چون آدم باید در مسیر آب شنا کند و راه راست را برود. 🥀افراد یا متوجه می شوند یا نمی شوند… در هر صورت ما قادر به تغییر هیچ کدامشان نیستم. 🏵وقتی عاشق کسی باشی بخاطر او خیلی کارها می کنی و بخاطر او خیلی جاها می روی. دوست داری نگاهش کنی. 🌺رفتار آدم ها در خانه گاهی خیلی تغییر می کند. سردی در روابط آدم ها وقتی شروع می شود که زیر یک سقف می روند دیگر برایشان طرف دیگر هیچ خاصیتی ندارد، هیچ ویژگی ندارد گویی او همانی نبود که سال ها دنبالش می گشتند. … آن نیمه گمشده یا تمام وجود آدم. کنار هم بودن در خارج از خانه برای همه زیباست اما برای چند نفر از ما در خانه بودن زیباتر است؟ 🌸 تو مخ آدم چه می گذرد؟ 🌼 چرا در عرفان و تصوف به یک واژه عجیب و غریب می رسبم؟ چرا “هیچ” می شویم و خودمان را “هیچ” می دانیم؟ و اگر هیچ شویم که دیگر نیستیم و اگر هیچ باشیم که دیگر خلیفه خدا را روی زمین نیستیم… پس چه هستیم؟ 🌺
مجدد این سوال در ذهنم نقش می بندد: آیا عشق فیزیکی با عشقهای دیگر فرق دارد؟ چه فرقی؟ چرا همه ما می خواهیم رابطه عشقی برقرار کنیم؟ و چرا نمیتوانیم؟ چرا عاشق شدن سخت و دردناک است؟ چرا بعضی از زنها بلد نیستند معشوقه باشند؟ معشوقگی یعنی چه؟ 🌹شما در آغوش چه کسی احساس امنیت می کنید؟ 🥀از داشتن چه کسی واقعا خوشحال می شوید؟ 🌷آیا معصومیتی هست؟ پاک بودن یعنی چه؟ 🌼آیا همبستر شدن با کسی که او را دوست داری و او هم تو را دوست دارد خیانت است؟ 🌸زیباترین زن دنیا کیست؟ زیبایی در چیست؟
احساس شرمساری در کجای رابطه نابود می شود و دیگر نیست؟ و یا چه وقت ما دیگر احساس شرمساری نمی کنیم؟ آیا چون در لحظه ای از زمان مرد شده ایم و یا چون زن شده ایم؟ 🌹پول چقدر خاصیت دارد؟ پول به شما چه چیزی می دهد؟ آیا شرایط بی پولی همانی خواهد بود که در شرایط پولداری هستید؟ 🥀چرا ثروتمندان فقیران را تحقیر می کنند؟ حتی وقتی به آنها احسان می کنند؟ 🌷آیا داشتن معشوقه هرزگی است؟
بهتر نیست بجای خوردن قرص های آرام بخش، معشوقه ای باشد که تو را آرام کند؟ با نگاهش … با صدایش … با وجودش … 🌸چه روزهایی روزمرگی را خوب احساس می کنید؟ 🏵 اگر شیطان دست از سر آدم بردارد همسایه ها که همیشه فضول هستند دست از سر ما بر نمی دارند… مگه نه؟ 🌹وقتی زنی یا مردی ذهن شما را مشغول می کند. چه می کنید؟ 🥀آیا متانت برای زنان زیبایی می آورد؟ یا متانت زن باعث جذابیت او می شود؟ 🌷آیا تاکنون از نظری روحی خراب بوده اید؟ برای خوب شدن حال روحی تون چه می کنید؟ 🌺 آیا باید امیال طبیعی خودمان را سرکوب کنیم؟ تا چه حد به احساساتمان باید توجه کنیم؟ 🌼یکی از زشت ترین عبارت ها پس از پایان یک رابطه عاشقانه:” واقعا برای من قابل احترام هستید و دوست داشتنی. ” 🌸گاهی بهتر است مسیر دیگری را انتخاب کنی و باید به راهت ادامه دهی و بروی.
شما خودتان را کجا عرضه می کنید؟ به چه کسی می فروشید؟ 🌹شما ارزش خودتان را در چی می دانید؟ الماس درونی تان را کجا می فروشید؟ ادامه دارد.
ممکن انسان ها در خیلی از مواقع با یکدیگر هم عقیده نباشند ولی حداقل می توانند به همدیگر یاری برسانند. دلقک جایی در کتاب می گوید:” خانم های زیادی را دیده بودم که بسیار مطیع شوهرانشان هستند و هر چه بگویند انجام می دهند انگار خودشان عقل و شعور تصمیم گیری ندارند.” 🥀وقتی اتفاقی می افتد همه می گویند گذشته را فراموش کن. سوال من این آیا شما واقعا به راحتی گذشته را فراموش می کنید؟ 🌸چه کسی ما را کامل می فهمد؟ آیا کسی قادر هست به معنای واقعی به احساسات ما پی ببرد؟ 🏵اگر بدانید کسی این جمله را در مورد پسران یا مردان می گوید شما چه برداشتی خواهید داشت؟ “بگذار آن ها فوتبال بازی کنند تا دیگر ذهن شان درگیر فکر کردن به دختران نشود.” 🌹وقتی کسی به شما می گوید: “عشقم، من را خوشبخت کن” چه احساسی پیدا می کنید؟ آیا می توانید یا توانسته اید کسی را خوشبخت کنید؟ 🥀چه کسی قادر است روان شما را به هم بریزد؟ 🌼 اگر قرار باشد ما تنها یک “تفریح” داشته باشیم، شما چه کاری را برای تفریح انتخاب می کنید؟ 🌺آیا با آدم های کوته فکر روبرو شده اید؟ اگر با چنین فردی روبرو شده اید او شما را وادار به چه نوع بحث هایی می کند؟ 🌷اگر از ما بپرسند : خدای تو چگونه است؟ آیا ایشان اوقات فراغت دارند یا ندارند؟ چه جوابی می دهیم؟ 🌸 آیا امکان دارد که آدم به هیچ چیز فکر نکند؟ 🏵 مخدر زندگی شما چیست؟ 🌹 این جمله را برای خودتان بنویسید و آنرا هر شب و هر صبح برای خودتان تجویز کنید چه حسی پیدا می کنید؟ “من بسیار مهربان و خوب و دوست داشتنی هستم.” 🥀 تمام لحظات زندگی شما با حرف های چه کسانی یا چه کسی پر شده است؟ چندتایی را بنویسید. 🌼شما در زندگی چه مسیری را انتخاب کرده اید؟ این مسیر به کجا می رود؟ و شما به کجا می رسید؟ 🍁 آیا شما برای رسیدن به هدف تان تن به هرکاری می دهید؟ اگر بله. چرا؟ و اگر نه. چرا ؟ مگر هدف مهم نیست؟ روزگار ما و شما پر از سوال های قشنگ و پاسخ های شفاف و ناب. هدفم از نوشتن این بود که با خودمان صادقانه حرف بزنیم و صادقانه زندگی کنیم. پاسخ های شفاف ما به برخی پرسش ها خود ما را به خودمان معرفی می کند. همچو آئینه مشو محو جمال دگران که پریدن نتوان با پر و بال دگران.
در معرفی این کتاب نوشته بودند: «اگر ما در قرن سیزدهم زندگی می کردیم ،آنها از من بعنوان یک دلقک درباری نام میبردند و حتی کاردینالها هیچ دخالتی در امر ازدواج من و ماری نمی کردند و به راحتی با هم ازدواج می کردیم .متاسفانه در قرن بیستم ، هر کاتولیکی برای منصرف کردن ماری از ازدواج با من و ناراحت کردن وجدان او در تلاش است، و کاری می کند که ماری به من پشت کند و منحرف شود، فقط به این دلیل که ازدواج ما باید در یک تکه کاغذ پاره ثبت می شد.
اما داستان از آنجا شروع می شود که فردی به نام «هانس شینر» که به عنوان یک دلقک معروف و محبوب در شهر بوخوم آلمان کار می کند، سر صحنه آخرین اجرایش که برای یک خیریه برگزار می شد دچار سانحه می شود و زانویش آسیب می بیند. این سانحه باعث می شود. نمایش به هم بریزد و در آخر کارگردان نمایش نه تنها دستمزدی به هانس نمی دهد بلکه با انتشار مطلبی درباره دلقکی که با دست و پا چلفتگیاش نمایش را به هم زد به اعتبار هنری هانس ضربه میزند و باعث می شود این دلقک پر کار، بیکار شود و کارهای آیندهاش هم کنسل شود.
ماری همسر مورد علاقه دلقک است. ماری بخاطر اختلافات مذهبی او را ترک میکند. و بعد با مردی دیگری رابطه عاشقانه برقرار میکند. هانس مطلع میشود و زندگیاش رو به نابودی میرود. به الکل معتاد میشود. شرایط نکبت باری در زندگیش را تجربه میکند. او روزی میگوید: بودن دو چیز در زندگیم آرامش بخش است: یکی ماری و دیگری الکل. اثر الکل موقتی است اما ماری میتوانست برای همیشه آرام بخش من باشد که دیگر نیست!
هانس پس از استیصال و در ماندگی وسایلش را جمع میکند تا به شهر خودش برگردد. و کتاب در حقیقت در طی این سفر چند ساعته تا رسیدن به بن است.