این کتاب را در نوروز ۱۳۷۷خریدم. حدود ۲۵ سال پیش. همه این سالها انرا نخواندم و تنها زینت بخش کتابخانه بود. آن سال رفته بودیم قم و جمکران برای زیارت. علی تازه به دنیا آمده بود و ما برای عروسی دختر خانم حاج حسن آقای نیکساز دعوت بودیم. با اتوبوس رفتیم قم. سه نفری. از کتاب فروشی مسجد جمکران این کتاب را برای یادگاری خریدم. در اکثر سفرهایم از هر شهری که بروم چیزی به یادگار برای خودم میخرم. بعضی جاها هم واقعاً چیزی که به دلم بنشیند پیدا نمیکنم. بعضی شهرها هم سوغاتشان خوردنی است که در حافظه شکمی آدم جا خوش میکنند تا سری بعد که برویم آنجا.
نوشتن در مورد این کتاب سخت است شاید دانش دینی و موضوعی من کم باشد. ما کتاب میخوانیم تا دیدگاه بهتر یا وسیعتر و یا کاملتری نسبت به یک موضوع به دست بیاوریم اما گاهی هم پیش میآید که وقتی کتاب تمام میشود متوجه میشویم بر آنچه داشتهایم و میدانستهایم چیزی اضافه نشده است. حتی باورها و تصویر ذهنی که برای خودمان داشتهایم هم مخدوش و تار گردیده است. گاهی پیش میآید به خودت و اندیشه و باورهایت نیز شک میکنی. این را که گفتم یاد خاطره و مطلبی افتادم که استاد عزیزم در دوره کارشناسی مترجمی زبان در دانشگاه آزاد قوچان جناب آقای هاشمی برایمان در سر کلاس ترجمه فیلم گفت. آنچه در ذهنم و خاطرم از صحبتهای استاد مانده است این است: “شما از حضرت ابوالفضل تصویری در ذهن و جانتان دارید که متعلق به شماست. ابوالفضل با همه عظمت ظاهر یاش با تمام ویژگیهای رفتاری و شخصیتی اش در ذهن ما جان دارد و برای ما عزیز است. خاص است. بینظیر است. معرکه است و … . حالا تصور کنید کسی بیاید این ابوالفضل را تجسد بخشد. مردی را به تصویر بکشد و بگوید این ابوالفضل است. وقتی به او نگاه میکنید تازه متوجه میشوید که آنچه در ذهن و جانتان داشتهاید این نبوده است. آن ابوالفضل کجا؟ و این ابوالفضل کجا؟ تفاوت از زمین تا کهکشان است؟ گاهی برخی افراد با به تصویر کشیدن مفهوم یا شخصیتی تمام ویژگیهای زیبا برجسته و قابل باور و قابل احترام او را در هم میریزند. در حقیقت او را کوچک و بیارزش میکنند. آقای هاشمی توصیه میکرد وقتی شخصیتی یا مفهومی در ذهنتان جان دارد و با او زندگی میکنید و با او خوش هستید اجازه ندهید کسی این تصویر ذهنی تان را خراب کند.

” خب برگردیم به سر خط صحبتمان کتاب یاد مهدی نوشته؛ محمد خادمی_شیرازی از انتشارات مسجدجمکران انسانهای خوشبین جهان در جانشان چیزی هست که آنها را به آینده امیدوار میکند. مفهومی که روزی همه این زشتیها بدبختیها و رنجها و دردها تمام میشود. اینکه چگونه؟ نمیدانند اما باور قلبی و ندایی از درون جانشان میگوید که روزی جهان مکان بهتری برای زندگی خواهد شد حتی الان که دارند جلوی چشم همه مردم جهان کودکان و زنان را قتل عام میکنند و احدی از سران کشورهای غیر مسلمان و مسلمان، از علمایی که برای خیلی چیزها فتوا میدهند فعلا کک هیچ کس نمیگزد اما باز مردم خوشبین باور دارند که منجی خواهد آمد و داد از بیداد خواهد ستاند.

بچههایی مثل من که از پشت کوه آمدهایم و زیر و بم دنیا را از فقر مطلق تا زندگی در استانداردترین شهرهای دنیا تجربه کردهایم میدانیم که گاهی چنین نیست. باور به خیلی چیزها سبب آرامش دل و جان است اما گاهی این باورها به حقیقت نمیرسد اما داشتن پنجرهای روشن به امید فردایی بهتر زیبا و قشنگ است. نویسنده کتاب تلاش میکند تا به جامعه هدف خودش که خوب البته مخاطب این کتاب کسانی هستند که حضرت مهدی را قبول دارند وجود مهدی و آمدنش را برایشان تبیین کند.

در ابتدای بحث ایات زیادی از قرآن را به عنوان مدرک برای اثبات وجود حضرت قائم ارائه میدهد. حدود ۱۲۰ تا ۱۴۰ آیه. برخی از این آیات را ما خواندهایم اما برخی دیگر را نه. تعداد کمی از مفسران آنها را ادلهای برای اثبات وجود حضرت مهدی و آمدن او میدانند. در ادامه نویسنده رفته است به سراغ ادیان پیشین و کتاب مقدس. هم از عهد عتیق نمونه آورده است مثلا از زبور داوود در عهد عتیق و هم از عهد جدید. نویسنده مدعی است که از مهدی در عهد جدید به عنوان پسر انسان یاد شده است. خب من فرصت نکردم که از دوستان مسیحی بپرسم تفسیر آنان از عبارت پسر انسان در کتاب مقدس چیست؟ اگر دوستان مسیحی توضیح بدهند ممنون میشوم.

کتاب جنبه روایی دارد و تمام صحبتهای نویسنده نقل احادیث است و هیچگونه بحث کلامی و عقلی ندارد. پس از اتمام بحث آیات قرآن به سراغ ۱۴ معصوم میرود و از هر کدام از این بزرگان احادیثی نقل میکند. خب صد البته در مورد بسیاری از آنها جای سوال در ذهن آدمی باقی میماند. چون تصویر من از مهدی به عنوان منجی چیزی است که با بسیاری از انچه که در این روایات بیان شده همخوانی ندارد. من در اینجا تنها یک به یک مورد اشاره میکنم. در حدیثی امده است: حضرت مهدی دستان فردی را قطع کند و از دیوار کعبه می اویزد و نمونههای بسیار دیگری. وقتی داشتم این خطوط و این احادیث را میخواندم با خودم گفتم کاش بزرگان وزارت ارشاد همانطور که اجازه نمیدهند مثلاً عکس زنی روی جلد کتاب باشد اجازه نمیدادند بسیاری از احادیث که از نظر محتوا با فلسفه دین و فلسفه ظهور و منجی همخوانی ندارد چاپ شوند ولی فعلاً که چاپ شده است.

در پخش پایانی کتاب هم سلسله احادیثی از کتابهای اهل سنت در باب حضرت مهدی نقل شده است. یک خاطره هم دوست دارم بازگو کنم. چندین سال در خارج کشور به رانش آموزان ایرانی و افغانستانی درس معارف تدریس میکردم که به آن در متوسطه اول میگویند؛ پیامهای آسمانی و در متوسطه دوم نمیدانم چه اسمی گذاشتند. آن زمان نام درس دین و زندگی بود. روزی که به بحث امام مهدی و ظهور رسیدیم روز جالبی بود. بیشتر شاگردان کلاسم اهل سنت بودند اما مباحث مذهب شیعه را میخواندند نه از روی اجبار بلکه به اختیار. روزی یکی از بچهها گفت آقای پراتنیا شما چرا به ما اصول و اعتقادات و احکام شیعه تدریس میکنید؟ ما سنی هستیم و دوست داریم احکام و معارف مذهب خودمان را بخوانیم! خیلی خوشحال شدم فردای آن روز رفتم دنبال کتابهای معارف اهل سنت کتابها را خریدم و برایشان آوردم. قرار شد در کلاس هر دو کتاب را بخوانیم هم کتاب شیعه و هم کتاب سنی. نکته جالب این بود که وقتی شروع کردیم به خواندن و تدریس معارف اهل سنت و بچهها با اصطلاحات دینی فقه اهل سنت رسیدند از پیشنهاد خودشان منصرف شدند چون خیلی سخت بود هم آموزش آنها برای من و هم خواندن و یاد گرفتن برای بچهها. با توجه به اینکه تدریس میکردم در آن زمان کتابخانه بزرگی از کتابهای اهل سنت گردآوری کردم ولی هر چند فرصت نشد خیلی بخوانم اما به قدر تشنگی خواندم.

هنگام تدریس بحث امام زمان بچههای اهل سنت سوالات زیادی میپرسیدند که واقعاً من جواب عقلی و قانع کنندهای نداشتم الان هم ندارم. ما میدانیم که انچه از حضرت مهدی میدانیم بیشتر روایی است. باور و ایمان به دین و بسیاری از مسایل دینی براسا روایت است. اما بچهها میپرسیدند: آقا مگرمعجزه مخصوص پیامبران نبوده است؟ اگر محمد آخرین پیامبر خدا هست چگونه بعد از او این همه معجزه رخ داده است؟ جواب خاصی نداشتم بدهم. ما چون اصل امامت را قبول دارم همه باورهایمان براساس این اصل است. به بچهها گفتم: این اعتقادات و باورهای ماست شاید با اعتقادات و باورهای شما همخوانی نداشته باشد. ما به اعتقاو و باورهای شما احترام میگذاریم آن هم بر اساس دستور قرآن و خدای متعال. درستی یا نادرستی برخی باورها نه قابل اثبات است نه قابل رد. بسیاری از بزرگان ادلهای برای اثبات آوردند و برخی ادلهای برای رد آن. همانطور که حتی باور به خدا هم اینگونه است. ناخداباوران دلایلی را ارائه میدهند که بسیار منطقیتر از دلایل خداباوران است اما ما به خدا اعتقاد داریم و کتاب و پیامبرمان مشترک است. ما در کنار هم براساس مشترکات زندگی میکنیم و همه ما مسلمانیم.
امروز 6 اسفند 1402 نیمه شعبان است و از دیدگاه شیعه روز تولد حضرت مهدی است. امیدوارم این روز به همه مبارک مبارک باشد و روزی منجی تشریف بیاورد و جهانی آرمانی و رویایی برایمان سوغات بیاورد، بی خونریزی بدون جنگ، جهانی پر از صلح عشق و آرامش. چند عکس از برخی احادیث کتاب را با شما به اشتراک میگذارم اگر دوست داشتید در این مورد صحبت کنید. امیر براتنیا ۶ اسفند ۴۰۲