دختری از شمال شرقی

دختری از شمال شرقی نویسنده:کلاریس لیسپکتور مترجم: نیایش عبدالکریمی ناشر: نقد فرهنگ.

یکی دو سالی هست که سراغ خواندن کتاب‌هایی رفته ام که نویسندگان آن چندان مطرح نبودند. می پرسید چرا ؟ خب، دلیل خاصی ندارد جز اینکه قرار نیست همه مثل هم کتاب بخوانیم. گاهی باید کتاب یا کتاب‌هایی را که دیگران کمتر می‌خوانند یا نمی خوانند را خواند. بدین ترتیب ممکن است زاویه نگاه ما با دیگران نسبت به جهانی که در آن زندگی می‌کنیم متفاوت باشد. این کتاب را در خرید تخفیف‌های پاییزی کتاب از شهر کتاب خریدم. نام نویسنده کتاب را در هیچ جایی نه شنیده بودم و نه خوانده بودم. اما الان به شما می‌خواهم بگویم اگر نام نویسندگان بزرگی چون بورخس، کافکا، مارکز، و…. در خاطر و ذهن دارید با خواندن این کتاب نام خانم کلاریس لیسپکتور در صدر این لیست جای خواهد گرفت.

 چند نکته جالب بود برایم: نویسنده خودش معتقد است کتابش نامی ندارد، چندین اسم نویسنده برایش انتخاب کرده مترجم هم این اسم را انتخاب کرده و در آخر نویسنده گفته شما خودتان برای کتاب اسم انتخاب کنید.

دختری

 نکته دوم که توجه مرا به خود جلب کرد نحوه تقدیم کتاب بود، اینگونه شروع می شود: این کتاب را به شومان پیر و کلارای نازنین تقدیم می کنم که امروز از آنها تنها استخوان هایشان باقی مانده است.

داستان فاقد حادثه است، داستان تنها ارائه تصویر است. متن جداب، موجز و تفکر برانگیز آدم را به دنبال خود می کشاند. در حین خواندن در جستجوی زندگی در درون دختر برمی‌آیید.گاهی در موقع خواندن داستان ما با خودمان و زندگی دختر درگیر می‌شویم. داستان با یک حادثه به پایان می‌رسد و یک دنیا حرف می‌ماند برای گفتن و یا شاید هم نگفتن. این کتاب، کتابی است عمیقا فلسفی با رویکردی اگزیستانسیالیستی و در همان حال داستانی انسانی و عمیقاً اجتماعی و عدالت طلبانه است

 …. به جملاتی از کتاب توجه کنید: اگر روزی خدا به زمین بیاید سکوتی متعال همه جا را فرا می‌گیرد. آن سکوت، سکوتی است که در آن حتی تفکر از فکر کردن باز می ایستد. این کتاب کتابی ناتمام است، هیچ جوابی ارائه نمی دهد. هر وقت خواستید بخوانید، با صبر و حوصله بخوانید، تک تک جملات را با دقت بخوانید چون کتاب اگرچه داستان است اماداستان نیست. زندگی است و زندگی را باید واژه به واژه نوشید…

این کتاب داستان بغض ترکیده و فریاد اعتراض زنی است که به جهان کنونی و فجایع انسانی‌اش به شدت اعتراض دارد. او می‌نویسد چون کار دیگری نمی‌تواند انجام دهد. او فریاد می‌زند چون هر کسی حق دارد فریاد بزند. در جهان کنونی بسیاری از انسانها در حاشیه هستند در حاشیه زندگی می کند چون به حاشیه رانده شده‌اند، در حقیقت البته اگر حقیقت وجود داشته باشد به حاشیه رانده شدگان هستند. این ها را کسی نمی‌بیند، زندگی‌شان را کسی نمی‌داند. شاید با خواندن این داستان کمی به این قشر بیاندیشیم که شوربختانه در همه جای جهان هستند و شاید خود منهم از انجا امده باشم و شاید هنوز تم جزو همین قشر باشم. امیربرات‌نیا ۱۳ فروردین ۱۴۰۰

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *