صد سال جنگف دفتر خاطرات ژان لوتورنو (1418)، نویسنده: بریژیت کوپن ترجمه: منا فخیم ناشر محراب قلم، چاپ 1392
همیشه به خاطرات آدمها فکر میکنم خاطراتی که فقط در سر و ذهن آدمها هستند و اگر نگویند و ننویسند از آنها هیچ چیزی باقی نمی ماند. اگرچه نوشتن خاطرات و اعترافات شخصی کاری است سخت که اکثریت از آن گریزان هستند اما خواندن این گونه کتابها برای من لذت بخش است و درسهایی برای اموختن دارد. با خواندن خاطرات واقعی است که ما درمی یابیم مسیر زندگی اکثر آدمها شبیه هم هستند و در زندگی آدمها بسیاری از مسائل با تفاوتهای جزئی یا کلی وجود دارند، مثل تولد، مرگ، عشق، ازدواج، آدمهای بد، آدمهای خوب، روزهای بعد، روزهای خوب و صدها موضوع دیگر.
مدتهاست که روزهای جمعه خودم را توی خانه زندانی میکنم و در خلوت خانه وقتم را با خودم میگذرانم. شاید در جستجوی خویشتنِ خویشم یا اینکه در کشف آنم که آیا در سکوت و بیخبری تنهایی و انزوا کشفی رخ میدهد یا نه؟ مهم نیست اما میدانم بسیاری از لذتهایی که پیشتر از برخی از فعالیتها میبردم حالا از بین رفتهاند. شاید روزگار رنگش عوض شده است. واقعاً خودم هم نمیداند چی شده و چرا چنین شده است.
کتاب جنگ ۱۰۰ ساله دفتر خاطرات دختر نوجوانی است که از بیست و سوم مارس شروع میشود و در روز بیست و سوم ژوئیه به پایان میرسد. حدود یک سال. او به دلیل آغاز جنگ ازشهرش خارج میشود ومجبور به ترک خانواده میشود و جایی دور از خانواده برای زنده ماندن به زندگی ادامه میدهد . در پایان این سفر پسری به نام رونو عاشقش میشود و منتظر است تا او ازش خواستگاری کند.
در آخرین روز خاطراتش مینویسد: «اگر رونو از من خواستگاری کند من به او جواب مثبت خواهم داد.» نکته قابل توجه در مورد عنوان کتاب این است که واقعاً کشور فرانسه و انگلستان سالها با هم جنگیدند جنگ از سال ۱۳۳۹ میلادی شروع شد و در سال ۱۳۵۳ تمام میشود. انگلستان از فرانسه رانده میشود.
بیشتر رخدادهای این خاطرات در پاریس رخ میدهد شهری در فرانسه و به قول معروف مهد آزادی دنیا. آشنایی بسیاری از افراد هم نسل من با پاریس به احتمال زیاد برمیگردد به تماشای سریال بینوایان اثر ویکتور هوگو. خود من با خواندن رمان گوژپشت نوتردام با این شهر آشنا شدم.
در دفتر خاطرات آدمها آنچه که بیان میشود بخشی از زندگی و به ویژه جزئیات زندگی شخصی افراد است. مثل خود من که هر روز در دفتر خاطراتم مینویسم: «امروز ساعت یک ربع مانده به ۵ با صدای زنگ موبایلم بیدار شدم.»
بخش دیگر از خاطرات افراد بیان رخدادهای سیاسی و اجتماعی است که برخی آدمها به آن پرداختهاند و برخی دیگر تنها حوادث زندگی خود را شرح دادهاند. دوستی دارم اهل سیاست که هم نویسنده است و هم استاد نویسندگی و هم یکی از فعالان عرصه سیاست است. بارها به او گفتهام که این روزها را بنویسد تا مستندی واقعی از فعالیتهای یک فعال سیاسی به یادگار بماند برای تاریخ اما او هیچگاه به حرفهای من توجهی نمیکند.
نکته دیگر تمامی خاطرات نوشته شده در سالهای خیلی دور برمیگردد به اینکه افراد افرادی توانستند خاطرات خودشان را بنویسند که خاستگاه اجتماعی بالایی داشتند از طبقات فرادست جامعه بودند. نوع نوشتهها در طبقات فرودست جامعه وجود ندارند و این موضوع در همه کشورها صدق میکند. طبقهای که به سواد و آموزش اهمیت قائل بودند و برای فرزندانشان در جهت آموزش و یادگیری هزینه کردهاند. خاطرات باقی مانده در دنیا بیشتر متعلق است به این طبقه اجتماع.
اما آدمهای فقیر هیچگاه به دلیل فقر نتوانستند فقرشان و امیدهایشان و آرزوهایشان را برای آیندگان روایت کنند. برای همین قشر فقیر همیشه توسط طبقه غنی جامعه روایت شده است. در این روایت گاهی چقدر سخیف او را روایت کردهاند. آدمهای فقیر به عنوان کلفت، نوکر، نگهبان، دربان و … در این خاطرات حضور دارند و همیشه این قشر در خدمت پولدارها بودهاند.
پول حاکم بلامنازع تاریخ بوده و هست. حالا هم همین است بیپولی و نداشتن بنیاد اقتصادی قوی رسیدن به قلههای هنر و علم را اگر نگوییم غیر ممکن حداقل میتوانیم بگوییم بسیار دشوار کرده است. گاهی داشتن یک میز برای نوشتن یا داشتن قلم و دوات برای بسیاری از آدمها آرزویی بوده که هیچگاه محقق نشده است. همین برکت! امیر