عشق‌های زودگذر ماندگار

نوشته: آندری سرگیویچ مکین ترجمه: اسدالله امرایی

http://نوشته: آندری سرگیویچ مکین ترجمه: اسدالله امرایی

این نویسنده متولد سال ۱۹۵۷ در کرانسویارسک سیبری در شوروی است. مکین مادربزرگی فرانسوی‌تبار داشت که مدتی را پیش او زندگی کرد و مدتی را هم در یک پرورشگاه گذراند. او اولین قصه‌های زندگی‌اش را به زبان فرانسوی نوشت و سال‌ها بعد وقتی از شوروی به فرانسه مهاجرت کرد، داستان‌های خود را به فرانسوی نوشت.
کتاب‌های «موسیقی یک زندگی»، «وصیت نامه فرانسوی» و «زنی که منتظر بود» عنوان کتاب‌هایی هستند که پیش‌تر از این نویسنده به فارسی ترجمه و منتشر شده‌اند. رمان «عشق‌های زودگذر ماندگار» اثری نسبتا کم‌حجم و درباره دوران کمونیستی شوروی و پس از فروپاشی حکومت کمونیست‌هاست. اقلیت ناچیز، زنی که از دام نماد رهایی‌ام داد، زنی که لنین را دیده بود، اندیشه جاویدان، عاشقانه در شبی طوفانی، موهبت الاهی، اسیران باغ عدن، شاعری که در عشق به یاری خدا آمد عناوین فصل‌های این رمان هستند.
«عشق‌های زودگذر ماندگار» یک رمان واقع‌گرایانه است که نویسنده‌اش سعی کرده اتفاقات و حوادثش واقعی باشند.
عنوان کتاب همین‌گونه است و اشاره به عشق‌های زودگذری دارد که ماندگار می‌شوند. البته مثل باقی عشق‌های زودگذر، ناکام هم هستند و به وصال نمی‌رسند. شما در این رمان، خط عشق را از اولین فصل تا به آخر داستان می‌بینید. نویسنده یا در واقع راوی داستان، شخصیتی است که سال‌ها در آن فضا بزرگ شده و ظاهرسازی‌ها را به چشم، دیده است. بخشی از روایت او، مربوط به همین ظاهرسازی‌هاست اما رفته و پشت پرده را هم دیده است.
در این کتاب با یک آدم روبرو هستیم که در زمان و مکان حکومت کمونیست‌ها بزرگ شده است. خود نویسنده هم چند سالی را در یتیم‌خانه یا پرورشگاه زندگی کرده و به عنوان یکی از نیروهای نظامی شوروی هم در جنگ افغانستان شرکت کرده که هلی‌کوپتر حاملش دچار سانحه و سقوط می‌شود. این مساله که پشت و کمر شخصیت اصلی به دلیل سقوط هلی‌کوپتر سوخته هم وام‌گرفته از زندگی شخصی خود مکین است. او از این حادثه، به طرز معجزه‌آسایی جان سالم به در برده است. «عشق‌های زودگذر ماندگار» این‌چنین است ولی یک اثر تاریخی نیست. به بیان ساده و خلاصه‌، می‌توانم بگویم که روایت داستانی‌اش بر مبنای واقعیت است.


نویسنده خود در جایی در پرورشگاه بدون پدر و مادر، بدون پول و خیلی از چیزهایی دیگر در حکومت آرمانی کمونیستی که فکر می‌کرد می‌تواند برای همه انسان‌ها عدالت اجتماعی را حاکم کند و همه از همه امکانات برخوردار خواهنرد بود بزرگ شده است. او در این کتاب خاطراتش را از زندگی و از عشق برپایه .اقعیت ولی در قالب داستان برای ما روایت می‌کند. عشق به زنان و دختران آنهم عشق‌هایی که زود پا می‌گیرند و زود تمام می‌شوند اما تا ابد در جان آدم می‌مانند. در میان این روایت او به مقایسه اوضاع و شرایط اجتماعی و سیاسی شوروی با سایر کشورهای اروپا نیز اقدام می‌کند. جامعه‌ای که قرار بود یک دست باشد و همه چیز برای همه کس آماده باشد و هر کس به انداز نیازش بردارد. بعدها یادگرفت که این برابری که کمونیست وعده داده بود چیزی نبود جز کار طاقت فرسا در ازای حقوق بخور و نمیر. چنانچه چند خانواده در یک مجتمع می‌بایست زندگی می‌کردند.


شاید برای ما هم اتفاق اتفاده باشد که در لحظاتی از زندگی چشم در چشم کسی شده‌ایم و صد دل عاشقش گشته و چند کلامی حرفی زده‌ایم و بعد برای همیشه از هم جدا شده‌ایم هنوز که هنوز است حلاوت ان روز و ان لحظه در جانمان باقی است. چند جمله از متن کتاب انتخاب کرده‌ام که برایتان می‌نویسم. امیدوارم شما هم حتی شده در حد همین عنوان کتاب تجربه کرده‌باشید و برای همیشه عشق در دلتان ماندگار شده باشد.


داشتن شادی واقعی مثل پریدن پروانه‌ها از این گل به ان گل است، گاه بی‌نظم، گاه سرخوش…. گاهی هم یاد هشدارش می‌افتم که درباره آن دسته گل ظریف بهاری می‌گفت: «ساقه‌های نحیفش حتا با گرمای دست ما می‌پژمرد. درست مثل روح موجوداتی که دوست‌شان داریم.

این‌جا بهشت است! آسمان آبی و ژرف، عطری نظیر گل‌ها و هوایی انباشته از حلاوت شیرینی.
سرباز تبدیل به موجودی می‌شود که صرفاً می‌خواهد زنده بماند و به همین دلیل ترجیح می‌دهد زیاد فکر نکند.
آیا می‌بایست منکر همه چیز می‌شدم و همه چیز را به باد تمسخر می‌گرفتم؟ آن هم تنها به علت شکست جامعه‌ای که وعده‌ی آینده‌ای رویایی را می‌داد و حالا به گل نشسته بود؟ ریشخند به حساب کدام آینده دیگر؟
با مهر و دوستی امیر برات‌نیا پنج‌شنبه 11مرداد403

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *